جدول جو
جدول جو

معنی تقحیم - جستجوی لغت در جدول جو

تقحیم
(تَ بَ بُ)
بعرف درآوردن چیزی را در چیزی. (تاج المصادر بیهقی). بی اندیشه درآوردن کسی را در کار و چیزی را در چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بی رویه داخل کردن کسی یا چیزی را در امری. (از اقرب الموارد) ، بر روی افکندن اسب، سوار را. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). بر روی انداختن اسب، سوار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تقسیم
تصویر تقسیم
پراکنده کردن، بخش کردن، قسمت کردن، در ریاضیات قاعده یا عملی که به واسطۀ آن معلوم می شود عدد بیشتر (مقسوم) چند برابر عدد کمتر (مقسوم ٌعلیه) است یا عددی چند دفعه عدد دیگر را شامل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
پیش انداختن، جلو بردن، پیش فرستادن، مقدم داشتن، پیشکش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاس های معین، دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماه ها را چاپ می کنند، گاهنامه،
راست کردن، کجی چیزی را راست کردن، قیمت کردن، بهای جنسی را معین کردن، ارزیابی
تقویم جلالی: تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم رومی: تقویمی که مبدا آن ۳۱۲ سال پیش از تاریخ میلادی و ۱۲ سال بعد از فوت اسکندر است، تاریخ اسکندر
تقویم شمسی: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت زمین به دور خورشید محاسبه می شود
تقویم قمری: تقویمی که بر مبنای مدت حرکت ماه به دور زمین محاسبه می شود
تقویم ملکی: تقویم جلالی، تقویمی مرکب از دوازده ماه سی روزه و پنج روز اضافه در انتهای ماه دوازدهم، این تقویم به امر جلال الدین ملکشاه سلجوقی و به وسیلۀ عده ای از علمای نجوم ترتیب داده شد
تقویم میلادی: تقویم شمسی، که مبدا آن سال تولد حضرت عیسی است
تقویم هجری: تقویمی که مبدا آن هجرت حضرت رسول از مکه به مدینه است
تقویم یزدگردی: تقویمی که مبدا آن سال ۶۳۲ میلادی سال جلوس یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
رحمت و درود فرستادن برای مرده، مهربانی کردن، درود فرستادن، طلب آمرزش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
مهربانی کردن بر کسی، طلب آمرزش کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تقسیم اوقات به دوره ها و مقیاسهای معین، کاغذی که در آن ماهها و روزها چاپ شده باشد، ارزیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفحیم
تصویر تفحیم
سیاه گردانیدن چیزیرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم
تصویر تقسیم
بخش کردن، قسمت و توزیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
جلو بردن، پیشکشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجحیم
تصویر تجحیم
تیز در کسی نگریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسیم
تصویر تقسیم
((تَ))
قسمت کردن، بخش کردن عددی بر عدد دیگر، توزیع کردن، پخش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
((تَ))
بهاء جنسی را تعیین کردن، راست کردن، تعیین اوقات و زمان ها، گاهنامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
((تَ))
پیشکش کردن، هدیه دادن، پیش انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترحیم
تصویر ترحیم
((تَ))
رحم کردن، طلب آمرزش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقسیم
تصویر تقسیم
بخشش، بخش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقویم
تصویر تقویم
سالنامه، گاهشمار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
پیشکش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
Dedication
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
dédication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
献身
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
הקדשה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
समर्पण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
dedikasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
การอุทิศ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
toewijding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
dedicação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
dedicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
dedizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
奉献
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
oddanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
відданість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
Hingabe
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
преданность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقدیم
تصویر تقدیم
헌신
دیکشنری فارسی به کره ای