جدول جو
جدول جو

معنی تقافط - جستجوی لغت در جدول جو

تقافط
(تَ بَ طُ)
یارمندی نمودن نر و ماده به گشنی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تقافط
همیارمندی
تصویری از تقافط
تصویر تقافط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ فِ)
نر و مادۀ به هم یارمندی نماینده به گشنی کردن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نر و ماده ای که همدیگر را معاونت نمایند برای جماع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقافط شود
لغت نامه دهخدا
پر گردیدن گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ طُ)
بیکدیگر درآمدن چیزی. و درآمیخته گردیدن و مشتبک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
باهم برجستن یقال: هما یتقافسان بشعورهما، ای یتواثبان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَرْ رُ)
برجستن باهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَوْ وُ)
موی از پوست برکنده به آتش سوختن جهت خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). یفعل ذلک فی الجدب. (منتهی الارب). رجوع به تنافیط شود، کفک انداختن دیگ. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تنافط القدر، رومت بالزبد، کفک انداخت آن دیگ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقافس
تصویر تقافس
با هم برجستن
فرهنگ لغت هوشیار