جدول جو
جدول جو

معنی تفیهق - جستجوی لغت در جدول جو

تفیهق
(تَ)
فراخی کردن در سخن و پر گردانیدن دهن را بسخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توسع و تنطع در سخن. (از اقرب الموارد) ، تفحم و تفتح. یقال: یتفیهق علینا بمال غیره. (اقرب الموارد) ، تبختر در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ فَ هَِ)
فراخی کننده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب). افشانندۀ کلام. (ناظم الاطباء) ، پرگرداننده دهن را به سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
سست گردیدن چشم از تاریکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراخ حال شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تاسه گرفتن اسب را و مانده گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفهیر شود
لغت نامه دهخدا
(تَبَ ضُ)
سطبر شدن و فربه گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کوشیدن در دویدن چندانکه از شدت سرعت شگفت آورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَحْ حُ)
فراخ و گشاده گردیدن برق و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روان گردیدن خون و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پر گردیدن ظرف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
فراخ از هر چیزی، شترمادۀ بسیارشیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فیهق
تصویر فیهق
فراخ، شتر پر شیر
فرهنگ لغت هوشیار