جدول جو
جدول جو

معنی تفیهر - جستجوی لغت در جدول جو

تفیهر(تَ)
فراخ حال شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تاسه گرفتن اسب را و مانده گردیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفهیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ فَ هَِ)
اسبی که آن را تاسه گرفته باشد. (آنندراج) (از منتهی الارب). مردم یا اسب تاسه گرفته. (ناظم الاطباء) ، مردم فراخ حال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ بَ لَ)
سبک و بدکار گردیدن زن و زنا نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به عاهر و عاهره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراخی کردن در سخن و پر گردانیدن دهن را بسخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توسع و تنطع در سخن. (از اقرب الموارد) ، تفحم و تفتح. یقال: یتفیهق علینا بمال غیره. (اقرب الموارد) ، تبختر در رفتار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ لُ)
تاسه برافتادن اسب را و درماندن و مانده شدن از ضعف و سستی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ ثُ)
فراخ حال گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراخ حال گردیدن: تفهر الرجل فی المال، اتسع فیه. (از اقرب الموارد) ، فراخ سخن گردیدن: تفهر فی الکلام، اتسع فیه کاءنّه مبدل من تبحر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
شترمادۀ درشت توانا و بزرگ جثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفهر
تصویر تفهر
فراخبالی
فرهنگ لغت هوشیار