جدول جو
جدول جو

معنی تفنود - جستجوی لغت در جدول جو

تفنود
(تَ)
نجدت باشد و آن استواری نفس است در مقام خوف به حیثیتی که جزع و فزع بر او غالب نشود. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
دهی از دهستان زیرکوه در بخش قاین شهرستان بیرجند است که در 152 هزارگزی خاور قاین و 37 هزارگزی جنوب شاهرخت قرار دارد. دامنه ای گرمسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن، غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَرْ ری)
همدیگر فایده دادن از علم و هنر و صواب تفاید است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَتْ تُ)
به دروغ، به ضعف، به عجز، به جهل، به خرفی منسوب کردن. (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نسبت کردن کسی را به دروغ و به ضعف و خطای رأی و دانش و به عجز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به دروغ و خرفی نسبت کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به دروغ نسبت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نسبت کردن کسی رابه دروغ و ضعف و پیری و نقصان عقل و خطای رأی و دانش و به عجز. قوله تعالی: انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون. (قرآن 12 / 94 از ناظم الاطباء) ، نکوهیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نکوهیدن کسی را به ضعف رأی. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : فلان ملوم مفند کل لسان علیه سیف مهند. (اقرب الموارد) ، خواستن کاری را از کسی، پیوسته خوردن شراب را، بر سر کوه نشستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، علف دادن اسب را بعد فربهی و لاغر گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تضمیر اسب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جنبیدن شاخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحرک شاخه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآمدن بالای کوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
کاری از کسی خواستن، پشیمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان بیرجند که دارای 729 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، انگور، زعفران و کار دستی مردم قالیچه بافی است. مزرعۀ علیجان احمد علیا جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفنید
تصویر تفنید
بدروغ، به ضعف، به جهل
فرهنگ لغت هوشیار
بوی بد، بوی گند
فرهنگ گویش مازندرانی