جدول جو
جدول جو

معنی تفلیسی - جستجوی لغت در جدول جو

تفلیسی
(تَ)
عیسی الرفی از پزشکان مشهور بود و در دانش پزشکی و مداوای بیماران هنرنمایی های بدیع از او دیده شدو در خدمت سیف الدوله بن حمدان بود و از جملۀ طبیبان وی بشمار می آمد. در مذهب و جز آن کتاب هایی تصنیف کرد و از مترجمان بنام سریانی به عربی در زمان خود بود. رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 140 و تاریخ علوم عقلی درتمدن اسلامی ص 91 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 ص 1658 شود
مبارک بن محمد بن علی موسوی که پس از سال 644 هجری قمری درگذشت. سبکی در طبقات شافعیه از تصنیفات او یاد میکند ولی اسم کتاب را نمی برد. (از اسماء المؤلفین ج 2 ص 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
آموزشی مثلاً ادبیات تعلیمی، عصای سبکی که در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءُ)
مفلس خواندن. (زوزنی). به افلاس منسوب کردن و حکم نمودن قاضی بر افلاس کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
عامه بکسرخوانند ولی به فتح است. نام شهری است که آب دریای ارس از کنار آن میگذرد و آن دو سور دارد و آب حمامهای آن گرم می برآید بدون آتش. شهری است که در زمان خلافت عثمان بن عفان مفتوح گشته. (منتهی الارب). شهری است به اران، بزرگ و خرم و استوار و آبادان و با نعمت بسیار و دو باره دارد و ثغر است بر روی کافران و رود کراندر میان وی بگذرد و اندر وی یک چشمه آب است سخت گرم که گرمابه ها بر وی ساخته اند و دائم گرم است بی آتش. (حدود العالم). نام شهری بوده از اجزای ایران و پایتخت مملکت خارجیه یعنی گرجستان. و در تصرف سلاطین صفویه و از شهرهای آن (گرجستان) کاخت و کارتیل و غیره اکنون در تصرف دولت روسیه است و در بای پارسی (تبلیس) گذشت و تفلیس معرب آن است و گویند شهری آبادان و منظم است. (انجمن آرا) (آنندراج). شهری که دارالملک ارمن است. و در رسالۀ معربات تفلیس بالفتح و فا معرب تبلیس نوشته. (غیاث اللغات). نام شهری که رود ارس کنارۀ آن میگذرد. (شرفنامۀ منیری). شهری از قفقازیۀ روس که در قدیم مقر سلطنت گرجستان و در دورۀ تزاری محل حکومت عمومی قفقاز بود و اینک پایتخت گرجستان و مرکز حکومت جمهوریهای ماوراء قفقاز و در کنار رود کر واقع است. (از ناظم الاطباء). بزبان گرجی ’تی لیس کولاخی’ ّ شهری است در ماوراء قفقاز اتحاد جماهیر شوروی و پایتخت جمهوری گرجستان و بر ساحل کور قرار دارد و اسقف نشین ارتدکس ها و ارامنه است و از شهرهای کهن است و کوه داود مقدس بر آن مشرف است. و نام این شهر از چشمه های آب گرم آن ناحیه بوجود آمده است. و در حدود سالهای 455 میلادی مرکز حکومت گرجستان گردید و در سال 1799 میلادی بوسیلۀ دولت روس اشغال گردید و از سال 1917 پایتخت گرجستان جدید ومستقل شد و در سال 1922 در شمار سویت های فدراتیو ماوراء قفقاز درآمد. این شهر در حدود 635 هزار تن سکنه دارد و از مراکز صنعتی است. (از لاروس) :
خاقانی و خاقان و کنار کر و تفلیس
جیحون شده آب کر و تفلیس سمرقند.
خاقانی.
چنین گفت با پور دهقان پیر
که تفلیس ازو شد عمارت پذیر.
نظامی.
رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2459، 2590، 2615 و مرآت البلدان ج 1 ص 469، 473، 482، 486، 492، 493، 494 وتاریخ سیستان ص 77 و تاریخ جهانگشا ج 2 ص 161، 163، 167، 261، 262 و نزهه القلوب ص 9، 93، 94، 182، 218، 244 و تاریخ گزیده ص 501، 582 و اخبار دولت سلجوقیه ص 45و 157 و مجمل التواریخ ص 341، 348 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 160، 402 و حبیب السیر چ خیام و مراصد الاطلاع و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان و تاج العروس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفلیس
تصویر تفلیس
مفلس شدن، و نام آخرین شهر آذربایجان است
فرهنگ لغت هوشیار
اهریمنی منسوب به ابلیس دارای شیوه و صفت ابلیس بد کارانه و گمراه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املیسی
تصویر املیسی
اناردشتی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
تسمه ای که بر سر لجام اسب می بندند، عصا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیشی
تصویر تفتیشی
منسوب به تفتیشامور تفتیشی، مباشر مفتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
مشروح، مفصل
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به تولید یا امور (کارهای) تولیدی. کارهایی که موجب بکار افتادن چرخهای اقتصادی کشور و بکار گماشتن عده ای از افراد میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیفلیسی
تصویر سیفلیسی
منسوب به سیفلیس مبتلی به سیفلیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
((تَ))
مفصل، مشروح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
((تَ))
تسمه ای که به لگام اسب بندند، عصای سبکی که به دست گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلیغی
تصویر تبلیغی
آوازه گرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلفیقی
تصویر تلفیقی
آمیزه ای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
Reproductive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
Conformist, Imitative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
conformiste, imitatif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
конформист , подражающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
Konformist, nachahmend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
reproduktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
конформіст , імітуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
konformista, naśladujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
rozrodczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
репродуктивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
生殖的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
reprodutivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
conformista, imitativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
conformista, imitatore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
riproduttivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
conformista, imitativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تولیدی
تصویر تولیدی
reproductivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تقلیدی
تصویر تقلیدی
墨守成规者 , 模仿的
دیکشنری فارسی به چینی