جدول جو
جدول جو

معنی تفلسف - جستجوی لغت در جدول جو

تفلسف
(تَ عُ)
بمعنی حکمت. (غیاث اللغات) (آنندراج). تعاطی فلسفه کردن و حکمت داشتن و مهارت در چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تفلسف
فرزانگی کنتایی (فرزان فلسفه حکمت) (کنتا ساحر) فرزانیدن
تصویری از تفلسف
تصویر تفلسف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ فَ سِ)
مدعی فلسفه. فلسفی. که دعوی فیلسوفی کند. که فیلسوفی بخود بندد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، فلسفه دان. عالم به فلسفه. حکیم: کان مجلس یوحنا ابن ماسویه اعمر مجلس کنت اراه بمدینه السلام لمتطبّب او متکلم او متفلسف. (عیون الانباء ج 1 ص 175)
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ سِ)
فلسفه دان. فلسفه باف. اهل فلسفه:
همچو آن مرد مفلسف روز مرگ
عقل را می دید بس بی بال و برگ.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 269)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَ سِ فَ)
تأنیث متفلسف. رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا