جدول جو
جدول جو

معنی تفصیل - جستجوی لغت در جدول جو

تفصیل
جدا کردن، پاره پاره کردن، فصل فصل کردن، پیدا کردن و بیان کردن
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
فرهنگ لغت هوشیار
تفصیل
جدا کردن، فصل فصل کردن کتاب و شرح و بسط دادن مطلب، شرح و بیان
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
فرهنگ فارسی عمید
تفصیل
((تَ))
جدا کردن. فصل فصل کردن، شرح دادن
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
فرهنگ فارسی معین
تفصیل
Elaboration
تصویری از تفصیل
تصویر تفصیل
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تفصیل
разъяснение
دیکشنری فارسی به روسی
تفصیل
Ausarbeitung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تفصیل
elaboration
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تفصیل
opracowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تفصیل
阐述
دیکشنری فارسی به چینی
تفصیل
elaboração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تفصیل
elaborazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تفصیل
elaboración
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تفصیل
élaboration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تفصیل
uitwerking
دیکشنری فارسی به هلندی
تفصیل
การอธิบาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تفصیل
elaborasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تفصیل
تفصيلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تفصیل
विस्तार
دیکشنری فارسی به هندی
تفصیل
הסבר
دیکشنری فارسی به عبری
تفصیل
解説
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تفصیل
설명
دیکشنری فارسی به کره ای
تفصیل
ayrıntılandırma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تفصیل
maelezo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تفصیل
বিশদ বর্ণনা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تفصیل
تفصیل
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
مشروح، مفصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
پاره ای از پارچه، برشی از جامه قطعه ای پارچه، برشی از جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفصیلی
تصویر تفصیلی
((تَ))
مفصل، مشروح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفصیله
تصویر تفصیله
((تَ لِ یا لَ))
قطعه ای پارچه، برشی از جامه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحصیل
تصویر تحصیل
اندوختن، یاد گیری، به دست آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تحصیل دین، جمع آوری آن، ستاندن و جمع نمودن، کسب و اکتساب، حاصل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخصیل
تصویر تخصیل
از هم دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاصیل
تصویر تفاصیل
شرح و بسطها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیل
تصویر تفجیل
پهناندن پهن گرداندن، پیش آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفتیل
تصویر تفتیل
آشوباندن آشوبش غاکاندن چلپیدن (چلپ فتنه) (غاک فتنه)، دو به همزدن
فرهنگ لغت هوشیار