جدول جو
جدول جو

معنی تفشیغ - جستجوی لغت در جدول جو

تفشیغ
(تَ ءَهَْ هَُ)
فروگرفتن کسی را و پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مثل فشغ است. (از اقرب الموارد). رجوع به فشغ شود، چیره شدن خواب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
فارغ کردن، فارغ ساختن، خالی کردن ظرف
تفریغ حساب: واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ طُ)
به گل سرخ رنگ کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بامشغ (طین الاحمر) رنگ کردن جامه را. (از اقرب الموارد). رجوع به تمشیق شود، تلطیخ. (تاج المصادر بیهقی) ، آلوده و مکدر و معیوب کردن آبروی کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خون آلودن جامه چنانکه خطوط پیدا گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَنْ نُ)
بریختن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ریختن آب و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ریختن خون. (از اقرب الموارد) ، خالی کردن خنور را از آنچه در وی باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خالی کردن ظرف را از آنچه در وی باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، فارغ کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فراغ گردانیدن. (آنندراج). فراغت. (ناظم الاطباء) : سیف الدوله و بعزاجق بعد از فراغ از مهم ابوالقاسم و صاحبش و تفریغ خراسان از فساد ایشان با حضرت ناصرالدین آمدند. (از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 174).
- تفریغحساب، پرداخت حساب و فارغ شدن از آن. (ناظم الاطباء).
، شکیبایی فروفرستادن خدا بر کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَهَْ هَُ)
آشکار کنانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
مصدر جعلی از فشار فارسی. مصدر از فشردن فارسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ور تیز بگادن خرانی
دندان بفشر بگاه تفشیر.
سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 46)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
نرم و سست گردانیدن بندهای اندام را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نرم و سست گردانیدن مفاصل را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پایها از هم دور نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازگردیدن از کسی و روی گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تفشج. (اقرب الموارد). رجوع به تفشج شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
جامۀ نیکو پوشیدن با پیری و سفیدمویی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جامۀ درشت پوشیدن. (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن سپیدموی. (تاج المصادر بیهقی). افزون و پراگنده گشتن موی سپید در سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، بسیار شدن خون در تن. (تاج المصادر بیهقی). غالب و پریشان گردیدن خون در کسی و رفتن در اندام او. (از اقرب الموارد) ، بمیان هر دو پای دختر درآمدن و دوشیزگی بردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن در سرای و پوشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بزیر چیزی فروپوشیدن، کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراوان و پراگنده شدن خیر در میان قومی، برآمدن و برنشستن بر چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
ریختن خون، فارغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمشیغ
تصویر تمشیغ
آبرو بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفشغ
تصویر تفشغ
دوشیزگی بردن دختری بردن، پوشیده شدن، سستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریغ
تصویر تفریغ
((تَ))
خالی کردن ظرف از آنچه در آن است، پرداختن و فراغت از کاری
فرهنگ فارسی معین