جدول جو
جدول جو

معنی تفشؤ - جستجوی لغت در جدول جو

تفشؤ(تَءْ)
پراگنده گردیدن مرض بقوم و فاش شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فسوس کردن با کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تفشی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
برکنده پوست شدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقشر چیزی. (از اقرب الموارد) ، پرشکم شدن از طعام، گوشت خشک خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به آروغ شدن. (زوزنی). آروغ دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آروغ زدن. (اقرب الموارد) :
الا طعان الا فرسان عادیهً
الاّ تجشﱡؤکم حول التنانیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دد)
کور گردیدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برکندن و شکسته شدن چشم و آبله و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوع تفقئه است. (از اقرب الموارد). رجوع به تفقئه شود، شکافته شدن. (زوزنی). برکنده وشکافته شدن ابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن لفائف گیاه بهمی ̍ از میوۀ آن. (از اقرب الموارد). و یقال: تفقأت البهمی اذا تشققت لفائفها عن ثمرها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پر شدن اندام کسی از پیه چنانکه پوست او شکافته گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سایه گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تتبع سایه کردن. (از اقرب الموارد) ، واگشتن سایه. (زوزنی). بازگشتن سایه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برگردیدن سایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْیَ)
کهنه شدن و پاره و دریده گردیدن جامه، به چوب دستی بر پشت کسی زدن، پراکنده شدن بیماری در قوم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کوچ کردن و رفتن در حاجت خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا