- تفرید
- فقیه شدن، دانا شدن
معنی تفرید - جستجوی لغت در جدول جو
- تفرید
- کناره گیری کردن، گوشه گرفتن، دوری گزیدن از مردم، فقیه شدن، به یگانگی پذیرفتن
- تفرید ((تَ))
- یگانه کردن، گوشه گزینی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهنجش
پراکنش، کاهش
در ترکیبات بمعنی آفریده آید: به آفرید ماه آفرید گرد آفرید
کژکردن، خماندن
مهتر گرداندن بزرگ کردن بر کشیدن
راندن، پراکندن شریعت آوردن آیین نهادن
دور کردن
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
اندک کردن، کم کردن عطا
شاد کردن، خوشی و عیش و تماشا و تفرج و گشت و بازی
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
فیریدن در رفتار، بانگ زدن هنگام خروش
همسودی
تباهاندن تباه کردن تباهی انگیختن
کفانیدن
پراکنده کردن، جدا جدا کردن چیزی
ریختن خون، فارغ کردن
به بالا بر شدن، به نشیت فرو شدن
ضایع کردن، کمی کردن در کاری
رخنه نمودن، جدا جدا کردن، قطع کردن بریدن
بوباندن (بوب فرش)، گستردن
پارسی کردن واژگان بیگانه را به روش فارسی دگرکردن و آرشی جز آرش آن ها نهادن
نو گیاه بر آمدن از ریشه درخت
بدروغ، به ضعف، به جهل
در گلو گرداندن آواز را
گلگون کردن
سرد کردن، خنک گردانیدن
برهنه کردن، شمشیر را از غلاف کشیدن
طرد کردن، راندن، دور کردن
شادمانی کردن، شادمانی و خوشی
فارغ کردن، فارغ ساختن، خالی کردن ظرف
تفریغ حساب: واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن
تفریغ حساب: واریز کردن حساب و فارغ شدن از آن