جدول جو
جدول جو

معنی تفرشی - جستجوی لغت در جدول جو

تفرشی
(تَ رِ / رَ)
منسوب به تفرش و معرب آن طبرسی است و طبرس معرب تفرش است. رجوع بطبرسی شود
لغت نامه دهخدا
تفرشی
منسوب به تفرش از مردم تفرش
تصویری از تفرشی
تصویر تفرشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترشی
تصویر ترشی
نوعی چاشنی اشتهاآور و ترش مزه که از پروراندن انواع سبزی و میوه، از قبیل بادنجان، خیار، سیر، پیاز، موسیر و امثال آن ها در سرکه تهیه می کنند، از چهار طعم اصلی مانند طعم سرکه، کنایه از بدخلقی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رِ / رَ)
یکی از دهستانهای بخش طرخوران شهرستان اراک است و منطقۀ آبادان و حاصل خیزی است. این دهستان از 29 قریه تشکیل شده، 21 هزار تن سکنه دارد و طرخوران مرکز بخش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). قریۀ طاد از قراء تفرش است که بزعم عده ای مولد حکیم نظامی گنجوی میباشد. رجوع به نظامی و گنجینۀ گنجوی چ وحید دستگردی و شدالازار ص 273 و نزهه القلوب ج 3 ص 68 و مرآت البلدان ج 1 ص 467 و جهانگشای جوینی ج 2 ص 191 و تاریخ مغول اقبال ص 389، 539 و جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَمْ مُ)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال: تفری اللیل من صبحه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برآمدن و روان گردیدن چشمه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فیض الله بن میر عبدالقاهر بن ابی المعالم الحسنی. متوفی بسال 1025 هجری قمری او راست: انوار القمریه فی شرح الاثنی عشریه از کتابهای شیعه. (اسماء المؤلفین ج 1 ص 823)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
بال گستردن مرغ و جنبانیدن جهت فرود آمدن بر چیزی، فرش گستردن جهت دیگری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سنگ گستردن در صحن خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آجر و سنگهای صاف گستردن صحن خانه را. (اقرب الموارد) ، برگ گسترانیدن کشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تفریخ. (اقرب الموارد). رجوع به تفریخ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَلْ لُهْ)
پایها فراخ و گشاده نهادن شتر ماده وقت دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفحج ناقه برای دوشیدن شیر وی. (از اقرب الموارد). رجوع به تفحج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نرمی کردن بایکدیگر. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نرمی کردن. (از اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفریش
تصویر تفریش
بوباندن (بوب فرش)، گستردن
فرهنگ لغت هوشیار
کیفیت چیز ترش حموضت، کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسید های مختلف در ترکیبشان وجود دارد. ترشیها را بعنوان چاشنی غذا بکار میبرند، اسید، جمع ترشیها. ترشیجات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
((تُ))
کلیه مواد غذایی که مزه ترش دارند و مقداری از اسیدهای مختلف در ترکیبشان وجود دارد، ترشی ها را به عنوان چاشنی غذا به کار می برند
ترشی انداختن: کنایه از بلا استفاده و عاطل گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
مخلّلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Sourness, Tartness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
acidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
酸味
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ترشی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
ترشی , کھٹاس
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
টকতা , টকভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
uchachu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
ekşilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
신맛
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
खटास , खटास
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
חֲמִיצוּת , חֲמוּצִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
кислота , кислотность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
keasaman, rasa asam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
ความเปรี้ยว , ความเปรี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
zuurheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
acidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
acidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
酸味
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
kwasowość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
кислотність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
Säure
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ترشی
تصویر ترشی
acidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی