جدول جو
جدول جو

معنی تفرجگاه - جستجوی لغت در جدول جو

تفرجگاه
جایی مانند باغ و مرغزار که شادی و نشاط بیاورد، جای تفرج، گردشگاه
تصویری از تفرجگاه
تصویر تفرجگاه
فرهنگ فارسی عمید
تفرجگاه
گردشگاه لشتگاه
تصویری از تفرجگاه
تصویر تفرجگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تفرجگاه
گردشگاه، جای تفرج
تصویری از تفرجگاه
تصویر تفرجگاه
فرهنگ فارسی معین
تفرجگاه
گردشگاه
تصویری از تفرجگاه
تصویر تفرجگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تفرجگاه
تفریحگاه، تماشاگاه، گردشگاه، نزهتگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ)
لفظی است که به عربی حضرت میگویند. (برهان). برساختۀ دساتیر. (فرهنگ دساتیر ص 257). از: فر +گاه، لغهً به معنی پیشگاه. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ گَهْ)
مخفف تفرج گاه. رجوع به تفرج گاه شود
لغت نامه دهخدا
(تِ رِ جَ)
شکاف قبا و شکاف داربزین و شکاف انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، تفاریج
لغت نامه دهخدا
(تِ رِ جَ)
رجل تفرجه، مرد بددل سست. و بالنون لغهٌ فیها. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) و رجوع به تفراجه و تفرجاء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
چراگاه. مرتع. رجوع به مرج شود:
بازگشت از موصل و می شد به راه
تا فرود آمد به بیشه و مرجگاه.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(تِ رِ)
تفراجه. رجل ٌ تفرجاء، مرد بددل سست. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند، (آنندراج)، نظیر، تخت گاه، تخت، سریر، جای جلوس پادشاه:
بسر خیلی فتنه بر بست موی
سوی تاجگاه تو آورد روی،
نظامی،
همایون کن تاج و گاه و سریر
فرود آمد از تاجگاه و سریر،
نظامی،
بتربت سپردند از تاجگاه
نه جای نشست است آماجگاه،
سعدی (بوستان)،
رجوع به تاجگه شود
لغت نامه دهخدا
جای غارت، (آنندراج)، جای تاراج:
گوزن جوان را بیفکند شیر
بتاراجگاهش درآمد دلیر،
نظامی (از آنندراج)،
رجوع به تاراج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فَرْ رُ)
جای تفرج و جایی که شادمانی آورد. و جای گشت و گذار مانند باغ و مرغزار و جز آن. (ناظم الاطباء). تفرج جای. جای سیر و تماشا. تفرج گه: و هردم به تفرج گاهی از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان). رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاراجگاه
تصویر تاراجگاه
جای غارت جای تاراج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرجات
تصویر تفرجات
جمع تفرج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجگاه
تصویر تاجگاه
جای جلوس پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
جای تفرج گردشگاه جایی که شادمانی آورد جای کشت و گذارمانند باغ و مرغزار و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرج گاه
تصویر تفرج گاه
جای شادمانی و سیر و تماشا
فرهنگ لغت هوشیار