آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند، (آنندراج)، نظیر، تخت گاه، تخت، سریر، جای جلوس پادشاه: بسر خیلی فتنه بر بست موی سوی تاجگاه تو آورد روی، نظامی، همایون کن تاج و گاه و سریر فرود آمد از تاجگاه و سریر، نظامی، بتربت سپردند از تاجگاه نه جای نشست است آماجگاه، سعدی (بوستان)، رجوع به تاجگه شود
آن موضع که در آن تاجها را نگاه دارند، (آنندراج)، نظیر، تخت گاه، تخت، سریر، جای جلوس پادشاه: بسر خیلی فتنه بر بست موی سوی تاجگاه تو آورد روی، نظامی، همایون کن تاج و گاه و سریر فرود آمد از تاجگاه و سریر، نظامی، بتربت سپردند از تاجگاه نه جای نشست است آماجگاه، سعدی (بوستان)، رجوع به تاجگه شود
جای تفرج و جایی که شادمانی آورد. و جای گشت و گذار مانند باغ و مرغزار و جز آن. (ناظم الاطباء). تفرج جای. جای سیر و تماشا. تفرج گه: و هردم به تفرج گاهی از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان). رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود
جای تفرج و جایی که شادمانی آورد. و جای گشت و گذار مانند باغ و مرغزار و جز آن. (ناظم الاطباء). تفرج جای. جای سیر و تماشا. تفرج گه: و هردم به تفرج گاهی از نعم دنیا متمتع گردد. (گلستان). رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود