جدول جو
جدول جو

معنی تفخیذ - جستجوی لغت در جدول جو

تفخیذ(تَ ءَفْ فُ)
گروه گروه را خواندن. (تاج المصادر بیهقی). خواندن خویشاوند را الاقرب فالاقرب. منه الحدیث: بات یفخذ عشیرته، ای یدعوهم فخذاً فخذاً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازآنندراج) (از اقرب الموارد) ، درگرفتن، پراگندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نسبت کردن هر فخذ را بسوی قبیله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در ران کردن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
بزرگ کردن، بزرگ شمردن، گرامی داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَفْ فُ)
حکم کردن به غلبۀ کسی بر کسی در فخر. (زوزنی). افزون داشتن یکی را بر دیگری در فخر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفضیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
پاره پاره کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلذت اللحم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
درنگ نمودن و سپس ماندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تأخیر از امری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
بزرگ گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیر
تصویر تفخیر
والاداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفلیذ
تصویر تفلیذ
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیم
تصویر تفخیم
((تَ))
بزرگ داشتن، بزرگ گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
اعظام، بزرگ داشت، گرامی داشت، بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد