سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
سیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی سیب که میوۀ معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). میوۀ معروف. ج، تفافیح واحد آن تفاحه و تصغیر آن تفیفیحه. (از اقرب الموارد). به فارسی سیب نامند. شیرین او در اول گرم و در دویم تر. و ترش او در اول دویم سرد و خشک و ترش شیرین او که میخوش نامند در حرارت و برودت معتدل و در اول خشک و مجموع او مقوی دل و دماغ و جگر و جهت خفقان و عسرالنفس نافعند و شیرین او مفرح و ملطف روح حیوانی و سریعالاستحاله و به صفرائی که در معده باشد و با قوه تریاقیه و پختۀ او جهت سرفۀ... و آب او با شراب و گوشت آب، جهت رفع عشی مجرب. و آب او در معاجین مفرحه مقوی فعل آن و اکثار خوردن او باعث تبهای مرکبه و نسیان و مولد ریاح و مصلحش اغذیۀ لطیفه است و ترش او قابض و مسکن عطش و موافق معده صفراوی. و پختۀ او در خمیر جهت اسهال و مصلح ادویۀ سمیه و خشک کردۀ او با آب انار و ادویۀ مناسبه جهت تقویت معده واسهال صفراوی و تسکین قی نافع. و اکثار او مضر سینه و موروث ذات الریه و ریاح عروق و مصلحش گلقند و دارچین است. ترش و شیرین او مولد خلط صالح و در افعال مثل ترش است و نارس او بیمزه و مولد خلط خام و ضماد اودر ابتدای اورام حاره نافع. و سیب تلخ قابضتر از همه و عصارۀ سیب و عصارۀ برگ او جهت سموم مفید و قدرشربتش تا هفت مثقال است و شکوفۀ او با ادویۀ موافقه جهت رفع اخلاط متعفنۀ سینه و با ادویۀ مفرحه جهت تفریح مؤثر است و گویند اقسام سیب هر گاه بخلط حار، که در معده باشد برسد دفع او میکند. و رب سیب ترش که آب آن را بدون شیرینی به قوام آورده باشند، در آخر اول سرد و در رطوبت و پوسته معتدل و جهت غلبۀ صفرا و غلیان خون و اسهال صفراوی و قی آن، و رفع غم و الم سوداوی نافع. و مضر اسهال دموی و شش و رب شیرین او در افعال قویتر از سیب شیرین است و شربت سیب جهت سموم و وبا و تفریح قلب بسیار مؤثر و مربای او در جمع افعال بهتر است از مفرد او. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ترجمه صیدنه و بحرالجواهر و اختیارات بدیعی و ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 311 شود: گهی ز گریۀ تو زرد دیدۀ نرگس گهی ز خندۀ تو سرخ چهرۀ تفاح. مسعودسعد. تفاح جان و گلشکر عقل شعر اوست کاین دو به ساوه هست سپاهان شناسمش. خاقانی. ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش شماخی نظیر صفاهان نماید. خاقانی
سیب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بمعنی سیب که میوۀ معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). میوۀ معروف. ج، تفافیح واحد آن تفاحه و تصغیر آن تفیفیحه. (از اقرب الموارد). به فارسی سیب نامند. شیرین او در اول گرم و در دویم تر. و ترش او در اول دویم سرد و خشک و ترش شیرین او که میخوش نامند در حرارت و برودت معتدل و در اول خشک و مجموع او مقوی دل و دماغ و جگر و جهت خفقان و عسرالنفس نافعند و شیرین او مفرح و ملطف روح حیوانی و سریعالاستحاله و به صفرائی که در معده باشد و با قوه تریاقیه و پختۀ او جهت سرفۀ... و آب او با شراب و گوشت آب، جهت رفع عشی مجرب. و آب او در معاجین مفرحه مقوی فعل آن و اکثار خوردن او باعث تبهای مرکبه و نسیان و مولد ریاح و مصلحش اغذیۀ لطیفه است و ترش او قابض و مسکن عطش و موافق معده صفراوی. و پختۀ او در خمیر جهت اسهال و مصلح ادویۀ سمیه و خشک کردۀ او با آب انار و ادویۀ مناسبه جهت تقویت معده واسهال صفراوی و تسکین قی نافع. و اکثار او مضر سینه و موروث ذات الریه و ریاح عروق و مصلحش گلقند و دارچین است. ترش و شیرین او مولد خلط صالح و در افعال مثل ترش است و نارس او بیمزه و مولد خلط خام و ضماد اودر ابتدای اورام حاره نافع. و سیب تلخ قابضتر از همه و عصارۀ سیب و عصارۀ برگ او جهت سموم مفید و قدرشربتش تا هفت مثقال است و شکوفۀ او با ادویۀ موافقه جهت رفع اخلاط متعفنۀ سینه و با ادویۀ مفرحه جهت تفریح مؤثر است و گویند اقسام سیب هر گاه بخلط حار، که در معده باشد برسد دفع او میکند. و رب سیب ترش که آب آن را بدون شیرینی به قوام آورده باشند، در آخر اول سرد و در رطوبت و پوسته معتدل و جهت غلبۀ صفرا و غلیان خون و اسهال صفراوی و قی آن، و رفع غم و الم سوداوی نافع. و مضر اسهال دموی و شش و رب شیرین او در افعال قویتر از سیب شیرین است و شربت سیب جهت سموم و وبا و تفریح قلب بسیار مؤثر و مربای او در جمع افعال بهتر است از مفرد او. (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به ترجمه صیدنه و بحرالجواهر و اختیارات بدیعی و ترجمه ابن البیطار ج 1 ص 311 شود: گهی ز گریۀ تو زرد دیدۀ نرگس گهی ز خندۀ تو سرخ چهرۀ تفاح. مسعودسعد. تفاح جان و گلشکر عقل شعر اوست کاین دو به ساوه هست سپاهان شناسمش. خاقانی. ز گلشکر لفظ و تفاح خلقش شماخی نظیر صفاهان نماید. خاقانی