جدول جو
جدول جو

معنی تفثیج - جستجوی لغت در جدول جو

تفثیج
(تَ ءَسْ سُ)
گران گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفریج
تصویر تفریج
دور کردن اندوه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ ءَسْ سُ)
آستر ساختن زره را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آستر حریر دادن زره را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
اندوه وابردن. (تاج المصادر بیهقی). بردن و دور کردن اندوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). از دشواری و غم بیرون آوردن. (آنندراج). دور کردن خداوند غم را از کسی. (از اقرب الموارد) : یا ایوب قم باذن اﷲ فان اﷲ فرجک من الغم. (قصص الانبیاء).
درس گوید شب به شب تدریج را
در تأنی بردهد تفریج را.
مولوی.
، گشادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشایش دادن. (آنندراج). گشادن و وسیع ساختن چیزی را. (از اقرب الموارد) ، پیر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
میان پای از هم باز نهادن. (تاج المصادر بیهقی). پیش پایها نزدیک نهادن و پاشنه ها دور در رفتار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
گشاد راه رفتن. (ناظم الاطباء) ، خام و نارس بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ لُ)
گشاده کردن دندان. (تاج المصادر بیهقی) ، قسمت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : فلجوا الجزیه بینهم. (اقرب الموارد) ، نظر کردن در کاری و تقسیم و تدبیر کردن درآن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَجْ جُ)
سرد و خنک گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبرید. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
خوی کردن بن موی بقدری که روان نگردد، نیک بهم رسانیدن اندام پیه را چنانکه عروق لحم در مداخل شحم کفته گردد، ترنجیدن، کم گوشت شدن اندام ناقه، گشاده و فراخ شدن هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تفضج شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
پا از هم دور نهادن جهت شاشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تفشج. (اقرب الموارد). رجوع به تفشج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَوْ وُ)
هر دو پا را واگشادن برای کمیز انداختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گشادن مرد دو پا را برای بول کردن، مانند تفشیج. (از اقرب الموارد). رجوع به تفشیج شود
لغت نامه دهخدا
اندوه وابردن، از دشواری و غم بیرون آوردن، خواوند دور کردن غم را از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفریج
تصویر تفریج
((تَ))
گشودن، برطرف کردن اندوه، پیر شدن
فرهنگ فارسی معین