جدول جو
جدول جو

معنی تفاتف - جستجوی لغت در جدول جو

تفاتف
(تَ تِ)
ج، تفتاف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کسی که تلفظ کند احادیث زنان را. (آنندراج) ، نوعی از شعر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
ج ، تفتاف. (ناظم الاطباء). رجوع به تفاتف شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
جوانمردی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به فتوی نزدیک مفتی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بتکلف فتوت کردن و تشبه به جوانان نمودن تقول: ابرد من شیخ یتفتی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
سخن پوشیده بهم گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تخافت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کسی که تلفظ کند احادیث زنان را. ج، تفتافون و تفاتف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَفْ فُ)
برکنده شدن موی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). انتزاع. (اقرب الموارد). رجوع به تنتف و انتتاف شود
لغت نامه دهخدا
(تَءْ یَ)
عمل تردیدآمیز. سرگرم کاری بیهوده شدن. با تردید سخن گفتن. (دزی ج 1 ص 148)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
ضخس. بقله الیهودیه. خس الحمار. تلفاف. و آن قسمی دشتی یا بقل دشتی باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). در ترجمه ابن البیطار آرد: این نامی است بربری که به گیاهی اطلاق می شود که بعضی آنرا بقلهالیهودیه نامند و بعضی دیگر آنرا حس الحمار گویند. و به یونانی سونشوس است و دو نوع از آن یافت شود که نوعی وحشی و دارای برگهای خاردار است و نوع دیگر خوراکی و کشت شونده و شیرین و خوشمزه است. در تحفۀ حکیم مؤمن تفاق آمده است. رجوع به تفاق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفاتح
تصویر تفاتح
همسخنی در پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناتف
تصویر تناتف
بر کندگی موی
فرهنگ لغت هوشیار