جدول جو
جدول جو

معنی تغمیه - جستجوی لغت در جدول جو

تغمیه(تَ ءَبْ بُ)
خانه را سقف کردن. (زوزنی). آسمان خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با گل و چوب پوشانیدن خانه را. (از اقرب الموارد) ، چیزی بر زبر چیزی پوشیدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنمیه
تصویر تنمیه
نمو دادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش، سخن چینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسمیه
تصویر تسمیه
نام نهادن، نامیدن، به نام خواندن، نام گذاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
غذا دادن، خوراک دادن، غذا جذب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
غذا دادن، خورش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنمیه
تصویر تنمیه
نمو دادن، بالیده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغشیه
تصویر تغشیه
جامه پوشاندن، در پوست نهادن، فرو گرفتن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
فرو پوشاندن پوشیده کردن پوشیدن مستور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغمید
تصویر تغمید
گناه پوشاندن آک پوشاندن پنهانداشتن آک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغمیس
تصویر تغمیس
کم نوشاندن، کم نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
آواز خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغویه
تصویر تغویه
گمراهاندن گمراه کردن، دفزکاندن شیر را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
کور کردن، نا بینا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیه
تصویر تسمیه
نام نهادن، نامگذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیه
تصویر تعمیه
((تَ یِ))
کور کردن، نابینا ساختن، معما گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغطیه
تصویر تغطیه
((تَ یِ یا یَ))
پوشیدن، مستور داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغنیه
تصویر تغنیه
((تَ یِ))
آواز خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنمیه
تصویر تنمیه
((تَ مِ یِ))
نمو دادن، افروختن آتش، رشد، نمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
((تَ یِ))
خورانیدن، غذا دادن، خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسمیه
تصویر تسمیه
((تَ یِ))
نام نهادن، نامیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
خوراک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
Nutrition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
nutrition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
питание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
Ernährung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
харчування
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
odżywianie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
营养
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
nutrição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
nutrizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
nutrición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
voeding
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
โภชนาการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تغذیه
تصویر تغذیه
nutrisi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی