به آخر شب کاری کردن. (زوزنی) ، در تاریکی آخر شب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در تاریکی آخر شب بر آب وارد گردیدن، یقال: غلسنا الماء، ای وردنا بغلس، در تاریکی شب نماز گزاردن: و غلسنا الصلوه اذا فعلنا الصلوه بغلس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: کنا نغلس من جمع الی منی، ای نسیر الیها ذلک الوقت. (از اقرب الموارد)
به آخر شب کاری کردن. (زوزنی) ، در تاریکی آخر شب رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در تاریکی آخر شب بر آب وارد گردیدن، یقال: غلسنا الماء، ای وردنا بغلس، در تاریکی شب نماز گزاردن: و غلسنا الصلوه اذا فعلنا الصلوه بغلس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: کنا نغلس من جمع الی منی، ای نسیر الیها ذلک الوقت. (از اقرب الموارد)
چیزی را به آفتاب سوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در آفتاب گستردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آفتاب دادن و به آفتاب خشک کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و یشمس (عصاره الحصرم) فی اناء من نحاس. (ابن البیطار). اذا اغرقت (ذراریح) فی دهن و شمست فیه اسبوعا. (ابن البیطار)، پرستیدن آفتاب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شماس شدن و ممارست کردن در عمل شمامسه. (از اقرب الموارد). و رجوع به شماس شود، تنفر داشتن: الا ان تشمس من ظلم، ای تنفر. (از اقرب الموارد)
چیزی را به آفتاب سوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در آفتاب گستردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آفتاب دادن و به آفتاب خشک کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و یشمس (عصاره الحصرم) فی اناء من نحاس. (ابن البیطار). اذا اغرقت (ذراریح) فی دهن و شمست فیه اسبوعا. (ابن البیطار)، پرستیدن آفتاب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شماس شدن و ممارست کردن در عمل شمامسه. (از اقرب الموارد). و رجوع به شماس شود، تنفر داشتن: الا ان تشمس من ظلم، ای تنفر. (از اقرب الموارد)
پنج گوشه گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پنج رکن گردانیدن، در نزد شاعران، افزودن سه مصراع است به یک بیت، که جمعاً پنج مصراع باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). شعر مخمس گفتن. رجوع به مخمس شود
پنج گوشه گردانیدن. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). پنج رکن گردانیدن، در نزد شاعران، افزودن سه مصراع است به یک بیت، که جمعاً پنج مصراع باشد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). شعر مخمس گفتن. رجوع به مخمس شود
پوشیدن و پنهان داشتن آنچه از کس آشکار گردد از ننگ و عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به پوشش گرفتن و پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
پوشیدن و پنهان داشتن آنچه از کس آشکار گردد از ننگ و عیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به پوشش گرفتن و پوشانیدن کسی را. (از اقرب الموارد)
دور کردن یا دور انداختن چیزی را: غمر به تغمیراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمره مالیدن بر روی جهت صفای رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به کاسه آب دادن اسب را برای تنگی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
دور کردن یا دور انداختن چیزی را: غمر به تغمیراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمره مالیدن بر روی جهت صفای رنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به کاسه آب دادن اسب را برای تنگی آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
سخن را مشکل گردانیدن. (زوزنی). دور و باریک معنی کردن سخن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبهم کردن سخن را. (از اقرب الموارد) ، در معامله سهل گرفتن. (زوزنی). آسان داشتن از کسی بیع و شرا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، غمض لی فیما بعتنی، یعنی گویا اراده میکنی که مبیعه ای را قیمت کم کند. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چشم فروخوابانیدن از بدی. (از اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیده حمله کردن شتر رانده شده از آبخور بر راننده و بازرسیدن آن بر آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پلکهای چشم را بر هم گذاشتن. (از اقرب الموارد) ، حقیقت کاری را دانسته درگذشتن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چشم واکردن. (زوزنی) : ما اکتحلت تغمیضاً، یعنی نخوابیدم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
خانه را سقف کردن. (زوزنی). آسمان خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با گل و چوب پوشانیدن خانه را. (از اقرب الموارد) ، چیزی بر زبر چیزی پوشیدن. (زوزنی)
خانه را سقف کردن. (زوزنی). آسمان خانه ساختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با گل و چوب پوشانیدن خانه را. (از اقرب الموارد) ، چیزی بر زبر چیزی پوشیدن. (زوزنی)
گیاهی از تیره سوسنی ها که بالارونده و دارای برگهای متناوب، شفاف، قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 گز هم برسد. گلهای آن مایل به سبزی و دارای آرایش خوشه ای است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 198 شود
گیاهی از تیره سوسنی ها که بالارونده و دارای برگهای متناوب، شفاف، قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 گز هم برسد. گلهای آن مایل به سبزی و دارای آرایش خوشه ای است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 198 شود
برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان. (منتهی الارب). جایی در نه میلی ثعلبیه است و در نزدیک آن قصر ویرانی است. اعرابیی گوید: ایا نخلتی وادی الغمیس سقیتما و ان انتما لم تنفعا من سقاکما فعما تسود الاثل حسناً و تنعما و یختال من حسن النبات ذراکما. و بدینجا جنگ غمیس اتفاق افتاد. (از معجم البلدان). رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 167 شود
برکه ای است بر نه کروه از ثعلبیه، و نزدیکش کوشکی است ویران و آن را روزی است ازروزهای عربان. (منتهی الارب). جایی در نه میلی ثعلبیه است و در نزدیک آن قصر ویرانی است. اعرابیی گوید: ایا نخلتی وادی الغمیس سقیتما و ان انتما لم تنفعا من سقاکما فعما تسود الاثل حسناً و تنعما و یختال من حسن النبات ذراکما. و بدینجا جنگ غُمَیس اتفاق افتاد. (از معجم البلدان). رجوع به نزهه القلوب چ لیدن ص 167 شود
گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد، شب تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه: قصیده غمیس. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که برای مردم آشکار نشده باشد و هنوز آن را نشناخته باشند. الشی ٔ الذی لم یظهر للناس و لم یعرف بعد. و منه: قصیده غمیس، ای لم تعرف بعد. (اقرب الموارد) ، بیشه و درختان انبوه و درهم پیچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه، و بقولی اختصاص به نی زار دارد. (از اقرب الموارد) ، هرچیز درهم و انبوه که در آن فرورفتن و پوشیده شدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز پیچیده و انبوه که میتوان در آن فرورفت و مخفی شد، تاریکی. ظلمت. (از اقرب الموارد) ، آب راهۀ خرد میان تره زار. (منتهی الارب) (آنندراج). گذرگاه کوچک آب در میان سبزه و گیاه. (از اقرب الموارد)
گیاه که در زیر گیاه خشک برآمده باشد، شب تاریک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، چیز عزیزالوجود که مردمان تا حال آن را ندیده و عدیل و مثل آن را نشناخته باشند. منه: قصیده غمیس. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی که برای مردم آشکار نشده باشد و هنوز آن را نشناخته باشند. الشی ٔ الذی لم یظهر للناس و لم یعرف بعد. و منه: قصیده غمیس، ای لم تعرف بعد. (اقرب الموارد) ، بیشه و درختان انبوه و درهم پیچیده. (منتهی الارب) (آنندراج). بیشه، و بقولی اختصاص به نی زار دارد. (از اقرب الموارد) ، هرچیز درهم و انبوه که در آن فرورفتن و پوشیده شدن توانند. (منتهی الارب) (آنندراج). هر چیز پیچیده و انبوه که میتوان در آن فرورفت و مخفی شد، تاریکی. ظلمت. (از اقرب الموارد) ، آب راهۀ خرد میان تره زار. (منتهی الارب) (آنندراج). گذرگاه کوچک آب در میان سبزه و گیاه. (از اقرب الموارد)
صاحب انجمن آرااز لغت دساتیر آرد: تلمیس و جلمیس به پارس قدیم سریانی نام دو پسر گلشاه یعنی آدم بوده که به عربی قابیل و هابیل خوانده اند و دو دختر را یکی هکیسار و یکی اکیمار نام داشته بدین دو برادر داد و اکیمار که به تلمیس رسید خوبتر از آن بود که به جلمیس داده شد. بنابراین جلمیس از راه غرض نفس در وقتی که تلمیس بخواب رفته بود سنگی بر سر برادر زده او را بکشت و آدم بزبان سریانی شعروار مرثیتی فرموده و مضمون او را یعرب بن قحطان به عربی ترجمه کرده مشهور است و می شاید که این چهار نام سریانی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج)
صاحب انجمن آرااز لغت دساتیر آرد: تلمیس و جلمیس به پارس قدیم سریانی نام دو پسر گلشاه یعنی آدم بوده که به عربی قابیل و هابیل خوانده اند و دو دختر را یکی هکیسار و یکی اکیمار نام داشته بدین دو برادر داد و اکیمار که به تلمیس رسید خوبتر از آن بود که به جلمیس داده شد. بنابراین جلمیس از راه غرض نفس در وقتی که تلمیس بخواب رفته بود سنگی بر سر برادر زده او را بکشت و آدم بزبان سریانی شعروار مرثیتی فرموده و مضمون او را یعرب بن قحطان به عربی ترجمه کرده مشهور است و می شاید که این چهار نام سریانی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج)
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است
زرک از گیاهان گیاهی از تیره سوسنیها که بالا رونده و دارای برگهای متناوبشفاف قلبی شکل و نوک تیز است و ممکن است تا ارتفاع 8 متر هم برسد. گلهای آن مایل بسبزی و دارای آرایش خوشه یی است