جدول جو
جدول جو

معنی تغلا - جستجوی لغت در جدول جو

تغلا
(تِ غَلْ لا)
شدت عطش و اضطرابی که در بیمار، ویژه بیماری تب پیدا شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تولا
تصویر تولا
دوستی، مقابل تبرا، در فقه دوستی با دوستان علی بن ابی طالب و فرزندانش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یغلا
تصویر یغلا
تابۀ کوچک دسته دار، روغن داغ کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقلا
تصویر تقلا
کوشش، تلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
غالب شدن، چیره شدن و دست یافتن به چیزی، پیروزی یافتن، چیرگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلا
تصویر اغلا
گران کردن نرخ، گران بها یافتن، گران خریدن، جوشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
رسن، چرخ رسن تابی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی: تغلب علیه، ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی. (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن. (غیاث اللغات). زیردستی و چیرگی و استیلای بقهر. (ناظم الاطباء) : افراسیاب عمر دراز و ملک بسیار داشت اما مملکت ایران بعد از منوچهر دوازده سال داشت بتغلب. و چندانکه توانست در عراق و بابل و قهستان خرابی میکرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 38). از فرایض احکام جهانداری آنست که به تلافی خللها پیش از.... تغلب دشمن مبادرت نموده شود. (کلیله و دمنه). از کثرت تحکم و تغلب در حل و عقد و امر و نهی با لشکر دیلم سخن میراند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 373). کسی را بر او قوت تغلب نابوده. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 410). در تغزز و تغلب بسته شد. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 439)
لغت نامه دهخدا
(تَ لِ)
احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هجری قمری در بغداد درگذشت. (از قاموس الاعلام ترکی)
ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ رَ)
بر غفلت گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غالیه بکار داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خود را خوشبوی مالیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن در چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی در دهستان اجارود است که در بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع است و626 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لا)
دلاسایی و خاطرنوازی. آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی. (ناظم الاطباء). صاحب آنندراج در ذیل تسلی آرد: سنجر کاشی تسلا و همچنین تعدا، هر دو به الف استعمال کرده:
گر زآنکه در این خجسته مطلب
اقبال توام دهد تسلا.
بنشینم و بر مراد خاطر
آسوده ز قیل و قال دنیا.
رجوع به تسلی شود
لغت نامه دهخدا
نام رودی در بلاد ایغور به قراقورم و آن با رود سلنکا، در قملانجو بهم پیوندد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 40 شود
لغت نامه دهخدا
(تُغُلْ لِ)
وقع فی وادی تغلس (ممنوعه مضافه) ،یعنی در بلا و سختی زشت افتاد و الاصل فیه ان الغارات کانت تقع بکره بغلس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به غلط افکندن و به غلط افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ طَ رَ)
غالیه بکارداشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). غالیه کردن موی و ریش را. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به تغلی شود. (ناظم الاطباء) ، غلاف یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بلا و سختی و داهیه، یقال: جاء بتولاه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، رجوع به تاج العروس ج 7 ص 243 س 4 و 5 شود
لغت نامه دهخدا
(تُ لُ)
بمعنی سردار از لغات ترکی نوشته شد و نام پادشاهی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ستم کردن و بی فرمانی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آب خوردن خر، و زبان در دهن گردانیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غالیه بکار داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خضاب کردن در غالیه و آلودن آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تغلل. (اقرب الموارد). و رجوع به تغلل و تغلف شود
لغت نامه دهخدا
(تُ غُ)
بره یکساله. (تحفۀ حکیم مؤمن) (یادداشت مرحوم دهخدا). در گناباد خراسان برۀ یکساله، از نوع میشینه را گویند.
- برۀ تغلی، برۀ فربه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
شهری در روسیّه که در شمال مسکو واقع است و 320400 تن سکنه دارد، کارگاههای تولید اسلحه و چاقوسازی و کارخانه های سماورسازی این شهر شهرت دارد، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه توله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
پر خط و خال
فرهنگ لغت هوشیار
دوستی مهر ورزی، جانشین کردن، امید بستن تولی. مقابل تبری. محبت و امید، دوست داشتن و بمعنی بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
غلبه کردن و چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلج
تصویر تغلج
نافرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلف
تصویر تغلف
نیام یابی (نیام غلاف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغلق
تصویر تغلق
ترکی سردار، نام یکی از شاهان ترک
فرهنگ لغت هوشیار
جنب و جوش، غلت و واغلت، کوش دست و پا زدن در بستر غلت خوردن در رختخواب، کوشش و تلاش کردن سعی کردن، کوشش تلاش سعی. توضیح در عربی (ثقلی) بمعنی از پهلو بپهلو غلطیدن و بی قرار بودن بر فراش است. کوشش، تلاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلا
تصویر تسلا
آسایش و اطمینان و خشنودی و شادکامی
فرهنگ لغت هوشیار
جوشاندن دیگ، گران خریدن گرانخری، بالیدن اغلاف: نیام ساختن، در نیام کردن، گران خریدن، گرانبها یافتن، گران کردن، قیمت چیزی، گران خریدن، گرانبها یافتن، گران کردن، قیمت چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیلا
تصویر تیلا
چرخ رسن تابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تغلب
تصویر تغلب
((تَ غَ لُّ))
پیروز شدن، غالب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلا
تصویر تقلا
((تَ قَ لّ))
کوشش و تلاش کردن
فرهنگ فارسی معین