جدول جو
جدول جو

معنی تغطمط - جستجوی لغت در جدول جو

تغطمط
(بَی ی)
جوشیدن دیگ و خروش آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خروش موج و اضطراب آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ کردن با گرفتگی گلو. (زوزنی). آواز که در آن گرفتگی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بانگ شادمانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پراکنده گردیدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ هَْ یْ)
جوشیدن موج دریا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبدد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَ خُ)
دفزک گردیدن. یقال: تمطمط الماء، ای خثر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در خاک فروپوشیدن کسی را:تغمط علیه التراب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خاک پوشیدن کسی را تا کشته شود: تغمط علیه التراب، ای تراب البیت: غطاه حتی قتله . (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا