- تغرب
دوری گزیدن، دور رفتن، از وطن دور شدن
معنی تغرب - جستجوی لغت در جدول جو
- تغرب (بَ)
از سوی غرب آمدن، دوری گزیدن. و دور رفتن و جدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به غربت شدن. (تاج المصادر بیهقی)
- تغرب
از وطن دور شدن
- تغرب ((تَ غَ رُّ))
از وطن دور شدن، غربت گزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
(مُ تَ غَرْ رِ)
لغت نامه دهخدا
دوررونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور رفته و به سفر غربت رفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تغرب شود
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
