جدول جو
جدول جو

معنی تغاطش - جستجوی لغت در جدول جو

تغاطش(بَ قَ عَ)
غفلت ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خویشتن را کور ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعامی. (اقرب الموارد). و رجوع به تعامی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَطِ)
خویشتن را کور سازنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خویشتن را کور نماینده و به کوری نسبت دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغاطش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
غفلت ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغافل. (اقرب الموارد). همدیگر را در آب فروبردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تماقل درآب. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
همدیگر را در آب فروبردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماقل. تغامس. (اقرب الموارد). و رجوع به این دو کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کوری نمودن و تاریک شدن چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تاریک گردیدن و ناتوان شدن چشم کسی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کوزه
فرهنگ گویش مازندرانی