- تغار
- طرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند
معنی تغار - جستجوی لغت در جدول جو
- تغار
- ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست می ریزند، ظرفی که آرد گندم یا جو را در آن خمیر کنند، لاوک، کنایه از آذوغه
ممرز، درختی جنگلی که از چوب آن در صنعت و از میوۀ آن برای تهیۀ روغن استفاده می شود، تغر، مرز، جلم
- تغار ((تَ))
- ظرف سفالی بزرگ که در آن ماست ریزند، ظرفی گلین که در آن آرد گندم و جو را خمیر کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازرگانان، سوداگران
نم، زه، ندا، عقیق وار
آل، نسب
سختی و محنت
درست، تمام، راست، کامل، مهیاو صحیح، و بمعنی موج دریا و موج آب هم هست
پارسی تازی گشته تغار
زی بی حیا و بد زبان
روسی بر نام شاهان روسستان عنوان پادشاهان روسیه قیصر
بیدار خوابی بیدار زدگی پهلو به پهلو گشتن در بستر
همرازی
برگردیدن از حال خود
آرمیدن
در همی
مغایرت داشتن
همتاراجی
خرمافروش
از واژه پارسی تنور تنورگر تنوری
دودمان و خویشاوندان و بمعنای هلاک
بازرگانها، تاجرها
آوند تهی، چاه پر آب خاکستر و بقایای حاصل از سوختن اشنان قصارین که حاوی مقداری کربنات پتاسیم است و به همین جهت در صابون سازی به کار می رود سنگ گاز ران حجر لوقواغرافس
خوار شدن کوچک، خرد، جمع صغیر
مغول، تاتار، هر یک از افراد این قوم، تتر
موج، موج دریا
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
آماده، مهیا، ساخته، مالش، مالش دادن و لوله ساختن تریاک
تیار کردن: آماده ساختن، مهیا کردن
اصل و نسب، نژاد، خاندان، دودمان، برای مثال چو اندر تبارش بزرگی نبود / نیارست نام بزرگان شنود (فردوسی - لغت نامه - تبار)
هلاک، دمار
هلاک، دمار
تاجرها، بازرگانان، بازارگانان، جمع واژۀ تاجر
سختی، درشتی، محنت، بانگ، نعره، فریاد سهمناک، فغان
با هم اختلاف داشتن، مغایرت داشتن، به یکدیگر رشک بردن
از حال خود برگشتن و حالت دیگر به خود گرفتن، دگرگون شدن، با تندی و خشم سخن گفتن، خشم کردن
غار، شکاف معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید، گاباره، مغاره، دهار
نم و رطوبت که به زمین یا در چیزی فروبرود و اثر آن باقی بماند، برای مثال عقیق زار شده ست آن زمین ز بس که ز خون / به روی دشت و بیابان فزون شده ست آغار (عنصری - ۷۵) ، نم و رطوبت که از کوزه و مانند آن بیرون تراود، برای مثال از خاطر پرعلم سخن ناید جز خوب / از پاک سبو پاک برون آید آغار (ناصرخسرو - ۳۷۷)
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند، جمع واژۀ صغیر