- تعیل
- خرامیدن، خمیدن، نازیدن
معنی تعیل - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرویش، بسته، بیکار
شتاب کردن
انگارش، پندار، پنداشت
خیال بستن، در خیال آوردن
راست کردن، عادل خواندن
شتافتن و پیشی نمودن
بشتاقتن، زود گرفتن
بیا مخفف تعالی: برتری والایی
زدو دیدن، پراکنیدن
مانستن
گرد آمدن
فرویش، بیکار کردن هشتن، رستی -1 بیکار کردندست از کار کشیدن، مهمل گذاشتن تیمار نداشتن، بیکاری، روز بیکاری، جمع تعطیلات
بیکار ماندن
انگبین ساختن، انگبینی کردن (انگبین عسل)
گوشه گیر گرداندن، جدا ساختن
عشق نمودن
نکوهیدن، بسی ملاقات کردن
نکوهش پذیری
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
علت و سبب امری را بیان کردن
بهانه آوردن
به اندیشه واداشتن، بخرد دانستن
فکر نمودن، دریافتن و هوشیدن
یکی از ابواب ثلاثی مزید
فربهیدن، دراز جوانی، سست رایی
عیال داری و نفقه دادن آنان
بزرگی و دارائی پیدا کردن
زندگی کردن، خوش گذراندن
چشم زخم رسانیدن
عیب کردن، با عیب قرار دادن کالا را و عیب ناک ساختن
اعتماد و تکیه کردن
گردن
تبختر در رفتار