برگردانیدن و بازداشتن از نیاز. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن کسی از حاجت وی. (از اقرب الموارد) ، بازداشتن حاجت کسی را و بند نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زیادتی کردن در اندرز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
برگردانیدن و بازداشتن از نیاز. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن کسی از حاجت وی. (از اقرب الموارد) ، بازداشتن حاجت کسی را و بند نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زیادتی کردن در اندرز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوشیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریض کردن در خصومت و در خطبت. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تعریض شود
گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوشیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریض کردن در خصومت و در خطبت. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تعریض شود
درنگی گردانیدن کسی را. (زوزنی). درنگی کردن. (مجمل اللغه). بازداشتن از چیزی و بر درنگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثبیط. (اقرب الموارد) ، عاجز گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد) ، به عجز منسوب کردن. (زوزنی) (مجمل اللغه). منسوب به عجز کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به عجز و عدم اقتدار منسوب کردن کسی را. (از اقرب الموارد). - اهل تعجیز، کسانی که نسبت عجز به خدا میدادند. عباس اقبال در ذیل ص 132 خاندان نوبختی آرد: تعجیز دراین مورد نسبت عجز دادن بخداوند تعالی است و اهل تعجیز به اصطلاح مخالفین کسانی بوده اند که خداوند را فقط در جواهر قادر میدانستند نه بر جواهر و اعراض کلاً و در میان معتزله مخصوصاً ابوعمر و معمر بن عباد سلمی از معاصرین ابراهیم نظام و علاف طرفدار این عقیده بوده است. (مقالات اشعری ص 192 و 548 و تعریفات جرجانی ص 97). و معمری گفته است که اعراض از قبیل رنگ و طول و عرض و طعم و بو و خشونت و نرمی و حسن و قبح و صورت و قوت و ضعف و مرگ و زندگی و رستاخیز و مرض و صحت وعافیت و کوری و کری و بینایی و شنوایی و فصاحت و فساد و صحت میوجات کار خداوند نیست بلکه ساخت اجسامی است که این اعراض در آنها وجود دارد و دهریون نیز با او در این عقیده که نهایتی برای اشیاء موجود نیست موافقت داشتند. (ابن حزم ج 4 ص 194). و ابن الراوندی با این که بر بسیاری از عقاید معمر طعن میزده در ’افعال طبائع’ با او همعقیده بوده و مثل معمر می گفته است که آنچه را فلک بر آنها شامل است مثل حرکت و سکون و تألیف و افتراق و تماس و مباینت، فعل خداوند نیست. (الانتصار ص 54). احتمال کلی دارد که ابوعیسی وراق نیز مثل ابن الراوندی در پاره ای از این عقاید با معمر اشتراک داشته و کتابی در آن خصوص نوشته بوده که ابومحمد (ابومحمدحسن بن موسی نوبختی) آن را نقض کرده است. و رجوع به کتاب خاندان نوبختی ص 87 شود، پیر شدن. (زوزنی). پیر شدن زن. (مجمل اللغه). عجوز شدن زن. (از اقرب الموارد). گنده پیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان سرین گردیدن، یستعمل مجهولاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
درنگی گردانیدن کسی را. (زوزنی). درنگی کردن. (مجمل اللغه). بازداشتن از چیزی و بر درنگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثبیط. (اقرب الموارد) ، عاجز گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد) ، به عجز منسوب کردن. (زوزنی) (مجمل اللغه). منسوب به عجز کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به عجز و عدم اقتدار منسوب کردن کسی را. (از اقرب الموارد). - اهل تعجیز، کسانی که نسبت عجز به خدا میدادند. عباس اقبال در ذیل ص 132 خاندان نوبختی آرد: تعجیز دراین مورد نسبت عجز دادن بخداوند تعالی است و اهل تعجیز به اصطلاح مخالفین کسانی بوده اند که خداوند را فقط در جواهر قادر میدانستند نه بر جواهر و اعراض کلاً و در میان معتزله مخصوصاً ابوعمر و معمر بن عباد سلمی از معاصرین ابراهیم نظام و علاف طرفدار این عقیده بوده است. (مقالات اشعری ص 192 و 548 و تعریفات جرجانی ص 97). و معمری گفته است که اعراض از قبیل رنگ و طول و عرض و طعم و بو و خشونت و نرمی و حسن و قبح و صورت و قوت و ضعف و مرگ و زندگی و رستاخیز و مرض و صحت وعافیت و کوری و کری و بینایی و شنوایی و فصاحت و فساد و صحت میوجات کار خداوند نیست بلکه ساخت اجسامی است که این اعراض در آنها وجود دارد و دهریون نیز با او در این عقیده که نهایتی برای اشیاء موجود نیست موافقت داشتند. (ابن حزم ج 4 ص 194). و ابن الراوندی با این که بر بسیاری از عقاید معمر طعن میزده در ’افعال طبائع’ با او همعقیده بوده و مثل معمر می گفته است که آنچه را فلک بر آنها شامل است مثل حرکت و سکون و تألیف و افتراق و تماس و مباینت، فعل خداوند نیست. (الانتصار ص 54). احتمال کلی دارد که ابوعیسی وراق نیز مثل ابن الراوندی در پاره ای از این عقاید با معمر اشتراک داشته و کتابی در آن خصوص نوشته بوده که ابومحمد (ابومحمدحسن بن موسی نوبختی) آن را نقض کرده است. و رجوع به کتاب خاندان نوبختی ص 87 شود، پیر شدن. (زوزنی). پیر شدن زن. (مجمل اللغه). عجوز شدن زن. (از اقرب الموارد). گنده پیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان سرین گردیدن، یستعمل مجهولاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)