جدول جو
جدول جو

معنی تعکیز - جستجوی لغت در جدول جو

تعکیز(بَ)
عکّازه در بن نیزه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تکیز
تصویر تکیز
هستۀ انگور، دانۀ انگور، تکسک، تکس، تکژ، تکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
عزیز کردن، ارجمند گردانیدن، بزرگ داشتن، توانا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ذَ رَ)
نیک فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی). فربه شدن شتر چندانکه توبرتو شود پیه وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بر چوبدستی آهن دار تکیه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکیه کردن بر عکاز. (از اقرب الموارد). رجوع به عکّاز شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ رَ)
دود برآوردن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَثَ قَ)
درآمدن دردی به شراب و روغن و شیره و مانند آن، تیره گردانیدن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
کره برآوردن نان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکرج نان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
برگردانیدن و بازداشتن از نیاز. (ازمنتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازگردانیدن کسی از حاجت وی. (از اقرب الموارد) ، بازداشتن حاجت کسی را و بند نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زیادتی کردن در اندرز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ)
گوهر به رشته درکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، موی بافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بازداشتن قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ عَ)
از ’ع ک و’، بر شمشیر و نیزه، پی تر رابستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، (از ’ع ک ی’) مردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
گرفته و ترنجیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوشیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تعریض کردن در خصومت و در خطبت. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تعریض شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ خَ)
ارجمند گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عزیز گردانیدن. (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). عزیز کردن. (دهار) ، تعظیم. (اقرب الموارد) ، نیرومند کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). قوی کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). توانا کردن. و منه قوله تعالی: فعززنا بثالث. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر هم نشاندن باران زمین را، دشوار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَ طَ)
درنگی گردانیدن کسی را. (زوزنی). درنگی کردن. (مجمل اللغه). بازداشتن از چیزی و بر درنگ داشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تثبیط. (اقرب الموارد) ، عاجز گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از اقرب الموارد) ، به عجز منسوب کردن. (زوزنی) (مجمل اللغه). منسوب به عجز کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به عجز و عدم اقتدار منسوب کردن کسی را. (از اقرب الموارد).
- اهل تعجیز، کسانی که نسبت عجز به خدا میدادند. عباس اقبال در ذیل ص 132 خاندان نوبختی آرد: تعجیز دراین مورد نسبت عجز دادن بخداوند تعالی است و اهل تعجیز به اصطلاح مخالفین کسانی بوده اند که خداوند را فقط در جواهر قادر میدانستند نه بر جواهر و اعراض کلاً و در میان معتزله مخصوصاً ابوعمر و معمر بن عباد سلمی از معاصرین ابراهیم نظام و علاف طرفدار این عقیده بوده است. (مقالات اشعری ص 192 و 548 و تعریفات جرجانی ص 97). و معمری گفته است که اعراض از قبیل رنگ و طول و عرض و طعم و بو و خشونت و نرمی و حسن و قبح و صورت و قوت و ضعف و مرگ و زندگی و رستاخیز و مرض و صحت وعافیت و کوری و کری و بینایی و شنوایی و فصاحت و فساد و صحت میوجات کار خداوند نیست بلکه ساخت اجسامی است که این اعراض در آنها وجود دارد و دهریون نیز با او در این عقیده که نهایتی برای اشیاء موجود نیست موافقت داشتند. (ابن حزم ج 4 ص 194). و ابن الراوندی با این که بر بسیاری از عقاید معمر طعن میزده در ’افعال طبائع’ با او همعقیده بوده و مثل معمر می گفته است که آنچه را فلک بر آنها شامل است مثل حرکت و سکون و تألیف و افتراق و تماس و مباینت، فعل خداوند نیست. (الانتصار ص 54). احتمال کلی دارد که ابوعیسی وراق نیز مثل ابن الراوندی در پاره ای از این عقاید با معمر اشتراک داشته و کتابی در آن خصوص نوشته بوده که ابومحمد (ابومحمدحسن بن موسی نوبختی) آن را نقض کرده است. و رجوع به کتاب خاندان نوبختی ص 87 شود، پیر شدن. (زوزنی). پیر شدن زن. (مجمل اللغه). عجوز شدن زن. (از اقرب الموارد). گنده پیر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کلان سرین گردیدن، یستعمل مجهولاً. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
سپوختن نیزه را در زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تخم و استخوان انگور را گویند. (برهان) (آنندراج). هسته و تخم انگور و تکژ. (ناظم الاطباء). رجوع به تکژ و تکس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعجیز
تصویر تعجیز
عاجز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریز
تصویر تعریز
ترنجیدن، پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
ارجمند گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعجیز
تصویر تعجیز
((تَ))
درمانده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعزیز
تصویر تعزیز
((تَ))
ارجمند گردانیدن، عزیز کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکیز
تصویر تکیز
((تَ))
هسته انگور، تکژ، تکس
فرهنگ فارسی معین