جدول جو
جدول جو

معنی تعکبش - جستجوی لغت در جدول جو

تعکبش(بَع ع)
درآویختن شاخ با خار درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
کره برآوردن نان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکرج نان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بر هم نشستن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر هم نشستن بعضی بر بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، تراکم چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خِ یَ)
درترنجیدن پوست و یرا گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکربش. (از اقرب الموارد). رجوع به تکربش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن تننده پایهای خود را جهت بافتن تارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم درآمده و درکشیده شده چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیچیده گردیدن موی و بر هم نشستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ ووْ)
پیش آمدن اندوه بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دعوی باطل کردن بر کسی:تعبشنی بدعوی باطل، ادعاها علی ّ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعکش
تصویر تعکش
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار