جدول جو
جدول جو

معنی تعکبس - جستجوی لغت در جدول جو

تعکبس
(بَ)
بر هم نشستن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر هم نشستن بعضی بر بعض دیگر. (از اقرب الموارد) ، تراکم چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعبس
تصویر تعبس
ترش رو شدن
فرهنگ فارسی عمید
(بَع ع)
درآویختن شاخ با خار درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
به رفتار مار رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). به رفتار افعی راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ ووْ)
پیش آمدن اندوه بر کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
روی ترش کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، رام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناخوش و ترشروی گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تجهم و تقطب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پاسپرده شدن. (ناظم الاطباء) ، بخاک انباشتن چاه را، سر در جیب پیراهن فروبردن مرد، تقحم بر چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ کَ بِ)
چیز متراکم، و آنچه بر هم سوار باشد. (از اقرب الموارد) ، شتر بسیار، یا شتران که نزدیک هزار رسیده باشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عکابس. و رجوع به عکابس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعبس
تصویر تعبس
روی ترش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکس
تصویر تعکس
مارخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعبس
تصویر تعبس
((تَ عَ بُّ))
ترشروی گردیدن
فرهنگ فارسی معین