- تعمیه
- کور کردن، نا بینا کردن
معنی تعمیه - جستجوی لغت در جدول جو
- تعمیه
- پوشیده ساختن معنی، معما گفتن، در ادبیات در فن بدیع بیان مطلبی به قلب و تصحیف و تبدیل کلمات یا بیان کردن مطلبی به شکل رمز و غوامض حساب که پس از تفکر و تعمق بسیار معنی آن کشف شود، نابینا کردن، کور کردن
- تعمیه ((تَ یِ))
- کور کردن، نابینا ساختن، معما گفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ژرفایش
بازسازی
سوگیاد
آماده کردن
نام نهادن، نامگذاری
شتاباندن
عضو عضو کردن و پراکنده کردن
سوگواری و عزاداری
برهنه گرداندن برهنه کردن
گذرانیدن، پویه گشت روشی است در دستور زبان پارسی که کنش شدنی را به کنش کردنی دگر کنند برای نمونه از خوردن خوراندن و از سوختن سوزاندن و ازخوابیدن خواباندن گذرانیدن گذرا کردن، متعدی ساختن فعلی را
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
ژرف اندیشی درون نگری زیر بینی، مغاکیدن مغاک ساختن گود کردن، گود کردن ژرف کردن، غور کردن در امری ژرف اندیشیدن، ژرف اندیشی، جمع تعمیقات
مرمت کردن شکسته را، آباد کردن، قابل سکنی کردن جا و منزل
قصد کردن
بلند کردن، بر آمدن بر چیزی
ناپدید کردن نیست گرداندن
نامردی، عنین
نمو دادن، بالیده کردن
ساختن و آراستن، آماده کردن، بسیج کردن سپاه
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
نام نهادن، نامیدن، به نام خواندن، نام گذاری
روا داشتن، نافذ گرانیدن، امری را رها و ترک کردن، کسی را از کاری منصرف ساختن، در علوم ادبی متعدی ساختن فعل لازم
گود کردن، کنایه از غور کردن، دوراندیشی کردن در امری
نمو دادن، بالیده کردن، هیزم بر آتش نهادن و افروختن آتش، سخن چینی کردن
آباد کردن، مرمت کردن خرابی خانه، قابل سکنی کردن جا و منزل، زندگی دراز کردن