جدول جو
جدول جو

معنی تعمیرکار - جستجوی لغت در جدول جو

تعمیرکار
مکانیسین، میکانیک، تعمیرگر، مرمت گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
محل مرمت. جایی که اشیاء شکسته چون ماشین و جز آن را که دارای نقصی شوند، اصلاح و مرمت نمایند: تعمیرگاه اتومبیل
لغت نامه دهخدا
(دا)
مقصر و آنکه دارای گناه و تقصیر باشد و آنکه سهو و غفلت کرده باشد. (ناظم الاطباء). تقصیردار
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقصیرکار
تصویر تقصیرکار
آنکه تقصیر دارد: (درین کار همه تقصیرکاریم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعمیرات
تصویر تعمیرات
جمع تعمیر
فرهنگ لغت هوشیار
خطاکار، مقصر
متضاد: بی گناه، مبرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گاراژ، مکانیکی، کارگاه تعمیرات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ساخت، ساخت و سازها
دیکشنری اردو به فارسی