- تعمیر
- بازسازی
معنی تعمیر - جستجوی لغت در جدول جو
- تعمیر
- مرمت کردن شکسته را، آباد کردن، قابل سکنی کردن جا و منزل
- تعمیر
- آباد کردن، مرمت کردن خرابی خانه، قابل سکنی کردن جا و منزل، زندگی دراز کردن
- تعمیر ((تَ))
- آباد کردن، مرمت کردن خرابی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ژرفایش
گزارش
مایه زنی
سرخ کردن، خر خواندن، پاره پاره بریدن سرخ کردن
پوشانیدن چیزی، مخمر شدن
هلاک کردن
بیان کردن خواب را و آگاه کردن از انجام کار
آک جویی از هم (آک عیب) هم نکویی نکوهش یکدیگر
دامن بالا زدن
نای زدن
تنک کردن شیر آبکی کردن شیر، میخکوب کردن
بخل کردن و منع نمودن
اسپ پروری
خالی کردن و ضایع و مهمل گذاشتن چیزیرا، متوقف کردن کاری و عملی
پشخودن
تنگ گرفتن
نکوهیدن، ملامت کردن
بهانه ساختن
کور کردن، نا بینا کردن
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
کار فرمایی، کار گماری، مزد کار دادن، کارگردانی
ژرف اندیشی درون نگری زیر بینی، مغاکیدن مغاک ساختن گود کردن، گود کردن ژرف کردن، غور کردن در امری ژرف اندیشیدن، ژرف اندیشی، جمع تعمیقات
قصد کردن
از پای در آوردن
به خاک آلودن، به خاک سپردن، در خاک غلتاندن، بر زمین زدن، پستان آلودن تا کودک از شیر خواری باز ایستد، سپید گرایی، بخاک مالیدنخاک آلود کردن در خاک مالیدن، خاک مالی، جمع تعفیرات
سرزنش کردن
آگندن چشمه آگندن چاه
تند خویی در خشم افکندن
میری دادن، چیراندن، تیز کردن، نشان کردن امیری دادن امیر کردن بامارت گماردن، امیری
بار آورد بسیار کردن ببار آوردن، بار آوردن: (در تثمیر مال باید کوشید)
خشکاندن میوه خشکاندن گوشت خشکاندن خشک کردن گوشت پاره پاره، خشک کردن خرما