- تعلم
- آموزش
معنی تعلم - جستجوی لغت در جدول جو
- تعلم
- بیاموختن، دانستن
- تعلم
- آموختن، یاد گرفتن، دانستن
- تعلم ((تَ عَ لُّ))
- آموختن، دانش آموختن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که علم و هنری را از دیگری فرامی گیرد، دانش آموز
تعلیم گیرنده، آموخته شده
آموزه، آموزش
دردناک، اندوه
سخن گویی
آموزگار
داناتر، باسوادتر
حلم ورزیدن، بردباری نمودن
دادخواهی گرزش، زاری نالش ستم کشیدن، داد خواستن گله کردن از ظلم کسی شکایت کردن، داد خواهی فریاد خواهی، جمع تظلمات
درنگیدن درنگی کردن
با هم دانی با هم چیزی را دانستن
پذیرفتن
بزرگی نمودن
طمع داشتن
دستار بندی دستار نهی دستار بستن عمامه بستن، دستار بندی عمامه بندی، جمع تعممات
رنج بردن در کار، سخی کشیدن جهت کسی
کسی را چیزی آموختن
بهانه آوردن
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
مکر نمودن
سخن گفتن
دردناک شدن دردیافت ویدا درد یافتن اندوهگین شدن دردمندی نمودن، اندوهناکی اندوهگنی، جمع تالمات
رخنه دار گردیدن
سخن گفتن، به سخن آمدن
تعلیم داده شده، آموخته شده
تعلیم دهنده، آموزاننده، آموزگار
حلم ورزیدن، به تکلف بردباری کردن
بزرگی نمودن، بزرگ منشی کردن، تکبر
پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن
ستم کشیدن، از ظلم کسی شکایت کردن، دادخواهی