جدول جو
جدول جو

معنی تعضوض - جستجوی لغت در جدول جو

تعضوض
(تَ)
خرمایی است سیاه شیرین وخرمایی شیرین که به هجر منسوب است. و تعضوضه یکی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تمر سیاه پرشیرینی و معدن آن در هجر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ ضَ)
زن تنگ شرم، داهیه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، یکی تعضوض. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خارخورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از چاه عضوض آب خورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با دختر فسوس کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسیار گزیدن لب از خشم و نیک گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یک نوع از خرمای شیرین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گزیده شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، معضوض من کلب کلب، سگ هار گزیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به زبان گرفته. (آنندراج). با دندان گرفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
عوض فاستدن. (تاج المصادر بیهقی). عوض گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عض ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
چیزی که گزیده شود و خوردنی، ازآن جمله است: ماعندنا عضوض. (از منتهی الارب). آنچه گاز گرفته شود و خورده شود. (از اقرب الموارد) ، گزنده. (منتهی الارب). بسیارگزنده. (از اقرب الموارد) ، فرس عضوض، اسب گزنده. (منتهی الارب) (دهار). از آن جمله است حدیث ابوبکر، و سترون بعدی ملکا عضوضا، یعنی پس از من پادشاهی خواهید دید که بر شما سخت می گیرد و شما را نحیف می کند. (از منتهی الارب) ، کمان که زهش به قبضه چسبیده باشد. (منتهی الارب). قوس که وتر آن به کبدش ملتصق باشد. (از اقرب الموارد) ، زن تنگ شرم. (از منتهی الارب) ، بلا و زیرک. (منتهی الارب). داهیه. (اقرب الموارد) ، زمانۀ سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ملک ظلم و ستم رسیده. (منتهی الارب). ملک عضوض، سرزمین که در آن سختی و جبر و ظلم باشد. (از اقرب الموارد) ، ملک و شاهی که ستم و ظلم در او باشد. (از اقرب الموارد) ، چاه دورتک تنگ سر، یا چاه بسیارآب. (منتهی الارب). چاه تنگ که انتهای آن دور باشد و بوسیلۀ ساقیه و دلو از آن آب کشند، و گویند چاه بسیارآب. (از اقرب الموارد). ج، عضض و عضاض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعوض
تصویر تعوض
تا یگانگی (تایگانه عوض) گهولش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضوض
تصویر عضوض
گزنده، سختی، ستم، زیرک، چاه دور تک
فرهنگ لغت هوشیار