- تعصب
- پی ورزی، خشک اندیشی، ستیهندگی
معنی تعصب - جستجوی لغت در جدول جو
- تعصب
- طرفداری و حمایت، جانبداری، حمیت
- تعصب
- جانبداری کردن از مذهبی، به چیزی دلبسته و مقید بودن و سخت از آن دفاع کردن، کینه، دشمنی
- تعصب ((تَ عَ صُّ))
- از چیزی سخت جانبداری کردن، حمیت، عصبیت، سخت گیری
- تعصب
- Prejudice, Fanaticism
- تعصب
- фанатизм , предвзятость
- تعصب
- Fanatismus, Vorurteil
- تعصب
- фанатизм , упередження
- تعصب
- fanatyzm, uprzedzenie
- تعصب
- 狂热 , 偏见
- تعصب
- fanatismo, preconceito
- تعصب
- fanatismo, pregiudizio
- تعصب
- fanatismo, prejuicio
- تعصب
- fanatisme, préjugé
- تعصب
- fanatisme, vooroordeel
- تعصب
- ความคลั่งไคล้ , อคติ
- تعصب
- fanatisme, prasangka
- تعصب
- تعصّبٌ , تعصّبٌ
- تعصب
- उन्माद , पूर्वाग्रह
- تعصب
- פנאטיות , דֵעָה קְדוּמָה
- تعصب
- 狂信 , 偏見
- تعصب
- 광신 , 편견
- تعصب
- fanatizm, önyargı
- تعصب
- fanatiki, ubaguzi
- تعصب
- উন্মাদনা , পক্ষপাত
- تعصب
- جنون , تعصب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستیهنده، خشک سر
آنکه عصیبت میکند، کسی که در کاری حیمت و تعصب بخرج بدهد
کسی که بدون داشتن منطق و از روی احساسات از کسی یا چیزی طرف داری کند
Fanatical
fanático
fanatisch
fanatyczny
фанатичный