- تعرق
- خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
معنی تعرق - جستجوی لغت در جدول جو
- تعرق ((تَ عَ رُّ))
- عرق کردن
- تعرق
- عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ژرف نگری
دراز دستی
سوخته شدن
دروغ بافتن، پارگی، فراخدستی بخشندگی
آفتاب گرفتن
راه کردن و راه یافتن
اندک اندک دزدی کردن
عاشق شدن
آزمندی، چسبندگی چسبیدن
عرق کردن
برهنه شدن
معرفت جستن
اقامت نمودن
فریفتن بر زنان زنبارگی زندوستی
عرب شدن
دست به گردنی دست به گردن شدن
ژرفایش، دور رفتن فرو رفتن ژرف اندیشیدن غور کردن، ژرف اندیشی، جمع تعمقات
پوستگی و دوستی و محبت و دلبستگی و اتصال و ارتباط
پراکنده شدن، پریشان شدن
باز ایست، واپسی واپسیدن
غلتیدن، بر خود پیچیدن
بر گگی پردازگی برگه شدن، برگ خوردن جانور -1 برگ خوردن شتر و غیره، ورقه ورقه شدن جسمی، جمع تورقات
برهنه شدن، لباس از تن درآوردن
چیزی که عرق بیاورد، عرق آورنده
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جدا شدن
عاشق شدن، عشق ورزیدن، اظهار عشق کردن
شناخته شدن، آشنا شدن، خود را شناساندن
راه یافتن، راه پیدا کردن به سوی چیزی یا کسی
هنری که در آن تکه های ریز ریز چوب، کاشی، فلز، پارچه و مانند آن را به اشکال گوناگون کنار هم می چسبانند
دوراندیشی کردن، غور کردن
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری،
باریک بینی، موشکافی، خرده بینی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق
آویخته شدن، درآویختن به چیزی، دلبستگی داشتن به کسی یا چیزی، علاقه و پیوستگی داشتن
عرق کردن، به عرق آوردن، شراب را با مقدار کمی آب مخلوط کردن، ظرف را اندکی آب کردن