معرفت جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شناختن. (آنندراج) : من که باشم با تعرفهای حق که برآرد نفس من اشکال و دق. (مثنوی). ، پژوهیدن. (فرهنگ فارسی معین). بازجست و تحقیق از کار کسی: رعایای خراسان قصه ها به درگاه سلطان روان کردند و بتعرف صاحبدیوان رقعه ها عرض دادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 336) ، معرفه ساختن اسم، ضد تنکر، معروف شدن نزد کسی، خواستن چیزی را از کسی چندانکه بشناسد آن را: تعرف فلان عنه فلان ، ای تطلبه حتی عرفه . (از اقرب الموارد). تعرفت ماعندک، خواستم و جستم چیزی را چندانکه شناختم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی: تعرف الضاله، طلبها و منه قول حریری: ’فغدوت غدو المتعرف’، ای طالب المفقود. (از اقرب الموارد)
معرفت جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شناختن. (آنندراج) : من که باشم با تعرفهای حق که برآرد نفس من اشکال و دق. (مثنوی). ، پژوهیدن. (فرهنگ فارسی معین). بازجست و تحقیق از کار کسی: رعایای خراسان قصه ها به درگاه سلطان روان کردند و بتعرف صاحبدیوان رقعه ها عرض دادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 336) ، معرفه ساختن اسم، ضد تنکر، معروف شدن نزد کسی، خواستن چیزی را از کسی چندانکه بشناسد آن را: تعرف فلان عنه فلان ُ، ای تطلبه ُ حتی عرفه ُ. (از اقرب الموارد). تعرفت ماعندک، خواستم و جستم چیزی را چندانکه شناختم آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خواستن چیزی: تعرف الضاله، طلبها و منه قول حریری: ’فغدوت غدو المتعرف’، ای طالب المفقود. (از اقرب الموارد)
صورت قیمت و ارزش متاع یا صورت مالیاتی که به کالا تعلق میگیرد چون تعرفۀ گمرکی. دکتر خیام پور در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آرد: در ’تعرفۀ گمرکی’ و امثال آن که بزبان فرانسه نیز تاریف گویند در اصل تعریفه است که مصدر ’عرف’ به تشدید ’را’ را گرفته و تاء نقلی بر آن افزوده اند ولی اغلب گمان کنند که آن خود مصدری است مانند تکمله و تبصره و از این رو آن را بشکل تعرفه بدون یاء استعمال کنند و حال آن که نه لفظ ’تعرفه’ در لغت هست و نه صیغۀ ’تفعله’ در فعل سالم قیاسی است ولی چون کلمه مزبور از طرف فرهنگستان نیز بتصویب رسیده است شاید مانعی از استعمال آن نباشد. (سال اول شمارۀ دوم ص 18)
صورت قیمت و ارزش متاع یا صورت مالیاتی که به کالا تعلق میگیرد چون تعرفۀ گمرکی. دکتر خیام پور در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آرد: در ’تعرفۀ گمرکی’ و امثال آن که بزبان فرانسه نیز تاریف گویند در اصل تعریفه است که مصدر ’عرف’ به تشدید ’را’ را گرفته و تاء نقلی بر آن افزوده اند ولی اغلب گمان کنند که آن خود مصدری است مانند تکمله و تبصره و از این رو آن را بشکل تعرفه بدون یاء استعمال کنند و حال آن که نه لفظ ’تعرفه’ در لغت هست و نه صیغۀ ’تفعله’ در فعل سالم قیاسی است ولی چون کلمه مزبور از طرف فرهنگستان نیز بتصویب رسیده است شاید مانعی از استعمال آن نباشد. (سال اول شمارۀ دوم ص 18)
آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعرف شود، (اصطلاح تصوف) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود
آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعرف شود، (اصطلاح تصوف) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد