- تعجیز
- عاجز کردن
معنی تعجیز - جستجوی لغت در جدول جو
- تعجیز ((تَ))
- درمانده کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شتاب کردن
نوشته ای را نقطه گذاشتن و یا تفسیر و رفع ابهام نمودن
شتافتن و پیشی نمودن
دود دادن
بشگفت آوردن کسی را
ارجمند گردانیدن
ترنجیدن، پوشیدن
حاضر آمدن و تعجیل
روا کردن، برآوردن حاجت
شتاب کردن، شتافتن، عجله کردن
عزیز کردن، ارجمند گردانیدن، بزرگ داشتن، توانا کردن
رفع ابهام کردن یک نوشته با نقطه گذاشتن روی حروف نقطه دار یا تفسیر آن
نامرد نامرد ناراز دار، سرین