جدول جو
جدول جو

معنی تعتور - جستجوی لغت در جدول جو

تعتور(بَ ذَ)
مانان یا منسوب گردیدن به ایشان (قبیلۀعتواره) . (منتهی الارب). مانا گردیدن به قبیلۀ عتواره یا منسوب شدن به آنها. (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). و رجوع به عتواره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تنتور
تصویر تنتور
محلول یک دارو در الکل
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
پایکار و دامن بردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جلواز. (تاج العروس) (متن اللغه) ، پیادۀ سلطان که بی وظیفه همراه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مرغی است. (منتهی الارب). فاخته و قمری. (ناظم الاطباء). صاحب نشوءاللغه آرد: ترتور که بمعنی جلواز است و بصورتهای ثرثور و ثؤرور و یؤرور و اترورآمده است از مادۀ یونانی ترکور مأخوذ است و ترتور که نوشته اند مرغی است، ظاهراً اسمی است حکایت آواز مرغ را و آن همان است که در فارسی صلصل نامند... (نشوءاللغه صص 136- 137)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دست به دست گردانیدن چیزی را و به نوبت گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
درم نبهره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
در اصطلاح پزشکی مایعی است که از تأثیر الکل یا اتر بر جوهرهای مواد گیاهی یا حیوانی یا معدنی بدست آید. (از لاروس). تنتورها مایعات الکلی هستند که از اثر تأثیر الکل به درجات مختلف بر روی مواد خشک گیاهی، حیوانی و شیمیایی بدست می آیند. تنتورها را برحسب آنکه در تهیۀ آنها یک یا چند مادۀ دارویی بکار رفته باشد به تنتورهای ساده و مرکب تقسیم بندی کرده... تنتورها را به روشهای مختلف: انحلال ساده و انحلالهای استخراجی از قبیل ماسراسیون و... تهیه می کنند. اگر مادۀ دارویی در الکل حل شود آن را بطریق انحلال ساده تهیه می کنند مانند تنتور کامفر غلیظ و تنتور اسانس مانت. هرگاه دارویی از مواد گیاهی و یا حیوانی باشد تنتور را به روش ماسراسیون و... تهیه می کنند...
تنتورهای ساده مانند: تنتور ید، تنتور کامفر، تنتورسیل.
تنتورهای ساده و سمی مانند:تنتور بلادن، تنتور نواومیک، تنتور تریاک.
تنتورهای مرکب مانند: تنتور ژالاب، لدانم، الیگزیر پار گوریک. (از داروهای جالینوسی رفیعزاده). رجوع به همین کتاب صص 99-130 و کارآموزی داروسازی صص 83-85 و تنطور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
همدیگر به نوبت گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گیرنده چیزی را به نوبت. (ناظم الاطباء) ، دست به دست گرداننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به اعتوار شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
عاریت گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عاریت خواستن. (از اقرب الموارد) ، همدیگر به نوبت گرفتن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرسوده شدن کتاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِتْ وَ)
وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
فرج گشاده از تیزی شهوت. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعاور
تصویر تعاور
دست به دست گرداندن، به پستا گرفتن (پستا نوبت)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی ملگیا الکل یا اترکه از عناصر فعال موادمعدنینباتی و حیوانی استخراج میشود. یا تنتورید. محلول ید و الکل که برای التیام زخم بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعور
تصویر تعور
هم پستایی (پستا نوبت)، سپنج ستدن (سپنج عاریت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنتور
تصویر تنتور
((تَ))
الکل یا اتر که از عناصر فعال مواد معدنی، نباتی و حیوانی استخراج می شود
فرهنگ فارسی معین