جدول جو
جدول جو

معنی تعتعه - جستجوی لغت در جدول جو

تعتعه
(تَ تَ عَ)
واحد تعاتع. (ناظم الاطباء). رجوع به تعاتع شود
لغت نامه دهخدا
تعتعه
(بَ ءَ)
درماندن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشکوخیدن ستور در ریگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بی آرام و تفته کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درآمدن در سخن گوینده واو را به تعب افکندن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تعتعۀ شهود، نزد فقها آن است که هنگامی که کسی شهادت میدهد قاضی کلماتی گوید که شاهد را از ادای شهادت بازدارد. (یادداشت ایضاً). در ادای شهادت دخالت کردن. تعتعه بدین طریق صورت می گیرد که در موقعادای شهادت کلمات چندین گفته شود که سبب تردید شاهدیا انحراف او از تعقیب مقصود یا غیر آن گردد و این امر بر قاضی حرام است، سخت جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تعتعه
درماندن در سخن
تصویری از تعتعه
تصویر تعتعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ ذَ)
خویشتن را نادان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجاهل و تغافل. (اقرب الموارد) ، خود را دیوانه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجنن. (اقرب الموارد) ، احمق و سست گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سستی کردن. بددل شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دلشدگی وبی عقلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زیادتی کردن در طعام و لباس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه در پوشیدنی و خوردنی. (از اقرب الموارد) ، پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنظف و تحسن و تزین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ تُ)
امر است به فروتنی کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
سخن فاناک گوینده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب) : تعتع فی الکلام، تردد فیه من عی. (منتهی الارب). تردد فیه من حصر اوعی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا