برخورداری گرفتن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منفعت گرفتن. (غیاث اللغات). نفع بردن از چیزی به زمان دراز. (از اقرب الموارد). گوارا زندگی کردن با مال کسی و لذت بردن از آن. (از اقرب الموارد). برخورداری و بهره و سود و خوش آیندگی. (ناظم الاطباء). با لفظ یافتن و دیدن و گرفتن و بردن و برداشتن و داشتن از چیزی مستعمل است. (آنندراج). و در بهار عجم نوشته که تمتع بلفظ دیدن و بردن و برداشتن مستعمل است. (غیاث اللغات) : چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون به آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز. قریع. و انواع تمتع و برخورداری برآن پیوست. (کلیله و دمنه). و انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه). آمرزش براطلاق مستحکم شود. آنجا که جهانی از تمتعآب و نان...محروم مانده باشد. (کلیله و دمنه). گر تمتع نباشد از زر و سیم چه زر و سیم و چه سفال و حجر. ابن یمین. رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود. ، عمره با حج آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به عمره حج کردن حاجی یعنی عمره را با حج آوردن. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون). جمع بین افعال حج و عمره در ماههای حج در یکسال بی آنکه با اهل خود مباشرت کند. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به حج شود
برخورداری گرفتن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). برخورداری یافتن. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منفعت گرفتن. (غیاث اللغات). نفع بردن از چیزی به زمان دراز. (از اقرب الموارد). گوارا زندگی کردن با مال کسی و لذت بردن از آن. (از اقرب الموارد). برخورداری و بهره و سود و خوش آیندگی. (ناظم الاطباء). با لفظ یافتن و دیدن و گرفتن و بردن و برداشتن و داشتن از چیزی مستعمل است. (آنندراج). و در بهار عجم نوشته که تمتع بلفظ دیدن و بردن و برداشتن مستعمل است. (غیاث اللغات) : چه مایه کرده بر آن روی لونه گوناگون به آنکه چشم تمتع کنم به رویش باز. قریع. و انواع تمتع و برخورداری برآن پیوست. (کلیله و دمنه). و انواع تمتع و برخورداری از مواسم جوانی و ثمرات ملک و دولت ارزانی دارد. (کلیله و دمنه). آمرزش براطلاق مستحکم شود. آنجا که جهانی از تمتعآب و نان...محروم مانده باشد. (کلیله و دمنه). گر تمتع نباشد از زر و سیم چه زر و سیم و چه سفال و حجر. ابن یمین. رجوع به دیگر ترکیبهای این کلمه شود. ، عمره با حج آوردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). به عمره حج کردن حاجی یعنی عمره را با حج آوردن. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون). جمع بین افعال حج و عمره در ماههای حج در یکسال بی آنکه با اهل خود مباشرت کند. (از تعریفات جرجانی) (کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به حج شود
دودله شدن در کاری یا تنها آمدن یابدون چیزی دیگر و یا برهنه آمدن یا آمدن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جاء فلان یتصتع الینا و علینا. (اقرب الموارد)
دودله شدن در کاری یا تنها آمدن یابدون چیزی دیگر و یا برهنه آمدن یا آمدن و رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جاء فلان یتصتع الینا و علینا. (اقرب الموارد)
بی آرام و تفته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تردد در قرائت و بلید بودن زبان در آن. فی الحدیث: یقرءالقرآن و یتتعتع فیه، ای یتردد فی القراءه و یتبلد فیه لسانه. (منتهی الارب)
بی آرام و تفته گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تردد در قرائت و بلید بودن زبان در آن. فی الحدیث: یقرءالقرآن و یتتعتع فیه، ای یتردد فی القراءه و یتبلد فیه لسانه. (منتهی الارب)
درماندن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشکوخیدن ستور در ریگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بی آرام و تفته کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درآمدن در سخن گوینده واو را به تعب افکندن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تعتعۀ شهود، نزد فقها آن است که هنگامی که کسی شهادت میدهد قاضی کلماتی گوید که شاهد را از ادای شهادت بازدارد. (یادداشت ایضاً). در ادای شهادت دخالت کردن. تعتعه بدین طریق صورت می گیرد که در موقعادای شهادت کلمات چندین گفته شود که سبب تردید شاهدیا انحراف او از تعقیب مقصود یا غیر آن گردد و این امر بر قاضی حرام است، سخت جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
درماندن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درشکوخیدن ستور در ریگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بی آرام و تفته کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درآمدن در سخن گوینده واو را به تعب افکندن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - تعتعۀ شهود، نزد فقها آن است که هنگامی که کسی شهادت میدهد قاضی کلماتی گوید که شاهد را از ادای شهادت بازدارد. (یادداشت ایضاً). در ادای شهادت دخالت کردن. تعتعه بدین طریق صورت می گیرد که در موقعادای شهادت کلمات چندین گفته شود که سبب تردید شاهدیا انحراف او از تعقیب مقصود یا غیر آن گردد و این امر بر قاضی حرام است، سخت جنبانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)