مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، {{اسم}} ماندگی و مشقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رنج و ماندگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). رنج و محنت و زحمت و سختی و ماندگی. (ناظم الاطباء) : به رنج و غم و درد و سوز تعب ببردند آن روز دیگر به شب. فردوسی. وزآن روی وز مارها در تعب که ناخورده چیزی سه روز و سه شب. فردوسی. تهمتن به کشتی دو روز و دو شب همی بود با کک به رنج و تعب. فردوسی. دشمن و دوست به کام دل این خسرو باد مرساناد خداوند به رویش تعبی. منوچهری. ای طلبکار طربها مطربی راعمروار چند جویی درسرای رنج و تیمار و تعب. ناصرخسرو. در این مقام طرب بی تعب نخواهد دید که جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید. سنائی. و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). فایدۀ آن (شهد) اندک است و رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). بس تاریک است روز خاقانی تا کی ز تعب همی به شب دارد. خاقانی. باش همراه من اندر روز و شب تا نبیند از عطش لشکر، تعب. مولوی. هر خری کز کاروان تنها رود بر وی آن راه از تعب صدتو شود. مولوی
مانده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، {{اِسم}} ماندگی و مشقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رنج و ماندگی. (غیاث اللغات) (آنندراج). رنج و محنت و زحمت و سختی و ماندگی. (ناظم الاطباء) : به رنج و غم و درد و سوز تعب ببردند آن روز دیگر به شب. فردوسی. وزآن روی وز مارها در تعب که ناخورده چیزی سه روز و سه شب. فردوسی. تهمتن به کشتی دو روز و دو شب همی بود با کک به رنج و تعب. فردوسی. دشمن و دوست به کام دل این خسرو باد مرساناد خداوند به رویش تعبی. منوچهری. ای طلبکار طربها مطربی راعمروار چند جویی درسرای رنج و تیمار و تعب. ناصرخسرو. در این مقام طرب بی تعب نخواهد دید که جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید. سنائی. و خردمند چگونه آرزوی چیزی کند که رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). فایدۀ آن (شهد) اندک است و رنج و تعب آن بسیار باشد. (کلیله و دمنه). بس تاریک است روز خاقانی تا کی ز تعب همی به شب دارد. خاقانی. باش همراه من اندر روز و شب تا نبیند از عطش لشکر، تعب. مولوی. هر خری کز کاروان تنها رود بر وی آن راه از تعب صدتو شود. مولوی
عبادت کردن. (تاج المصادر بیهقی). بندگی کردن. (دهار). پرستش کردن خدای را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بندگی کردن و عبادت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پرستیدن و یگانه شدن در عبادت. (از اقرب الموارد) : آنجا شوند با نبید و رود و سرود و پای کوفتن و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون تعبدی دارند. (حدودالعالم). تعبد و تعفف در دفع شر، جوشنی عظیم است. (کلیله و دمنه). جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبد برنگرفتم. (گلستان). منشور در نواحی و مشهور در جهان آوازۀ تعبد و خوف و رجای تو. سعدی. ، تکلف در عبادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به طاعت خواندن کسی را. (از اقرب الموارد) ، به بندگی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بندۀ خود ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بندگی گرفتن و خوار کردن. (آنندراج) ، سرکشی کردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن و سرکشی کردن شتر. (از اقرب الموارد) ، راندن شتر را چندانکه عاجز و مانده گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
عبادت کردن. (تاج المصادر بیهقی). بندگی کردن. (دهار). پرستش کردن خدای را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بندگی کردن و عبادت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج). پرستیدن و یگانه شدن در عبادت. (از اقرب الموارد) : آنجا شوند با نبید و رود و سرود و پای کوفتن و آنجا حاجتها خواهند از خدای و آن را چون تعبدی دارند. (حدودالعالم). تعبد و تعفف در دفع شر، جوشنی عظیم است. (کلیله و دمنه). جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبد برنگرفتم. (گلستان). منشور در نواحی و مشهور در جهان آوازۀ تعبد و خوف و رجای تو. سعدی. ، تکلف در عبادت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به طاعت خواندن کسی را. (از اقرب الموارد) ، به بندگی گرفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بندۀ خود ساختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به بندگی گرفتن و خوار کردن. (آنندراج) ، سرکشی کردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بازایستادن و سرکشی کردن شتر. (از اقرب الموارد) ، راندن شتر را چندانکه عاجز و مانده گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)