جدول جو
جدول جو

معنی تعافف - جستجوی لغت در جدول جو

تعافف(بَ خَ)
دوا کردن بیمار: تعاف یا مریض، یعنی دوا بکن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دوشیدن ناقه را بعد اول. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تعاف ناقتک، یعنی بدوش ناقۀ خود را بعد دوشیدن اول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعفف
تصویر تعفف
عفیف بودن، عفت داشتن، خودداری کردن از حرام، پرهیزکاری، پاک دامنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
با یکدیگر مهربان شدن، با هم مهربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعارف
تصویر تعارف
به یکدیگر خوشامد گفتن، چیزی به هم پیشکش دادن، یکدیگر را شناختن، اظهار آشنایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
کشتی گرفتن. یقال: تعافسوا اذا تعالجو فی الصراع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کشتی گرفتن و آلوده گردیدن به خاک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بر یکدیگر نشستن. (ناظم الاطباء). رجوع به تداف شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ثَنَ)
بر یکدیگر مهربانی کردن. (زوزنی) (از دهار). بر همدیگر مهربانی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) ، سر جنبانیدن در رفتار و نرم رفتن و خرامیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سپید گردانیدن ترید را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
صحت یافتن. (ناظم الاطباء). به عافیت رسیدن. (از اقرب الموارد) ، ترک کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا). ترک کردن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عفت نمودن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پارسایی نمودن. (دهار). بتکلف پارسائی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : للفقراء الذین احصروا فی سبیل اﷲ لایستطیعون ضرباً فی الارض یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف تعرفهم بسیماهم لایسئلون الناس الحافاً... (قرآن 2 273/) ، بازایستادن از حرام و از سؤال از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خویشتن داری کردن. (دهار). از حرام بازایستادن. (زوزنی) : تعبد و تعفف در دفع شرجوشنی عظیم است. (کلیله و دمنه) ، بقیت شیر که در پستان باشد خوردن. (تاج المصادر بیهقی). باقی شیر که در پستان مانده دوشیدن و خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سبک شدن. نقیض تثاقل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از تعافی
تصویر تعافی
صحت یافتن، بعافیت رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ارمغان، خوشامد خوشامد گویی، هم شناسی یکدیگر را شناختن -1 یکدیگر را شناختن، خوشامد گفتن بیکدیگر، پیشکش دادن، اظهار آشنایی، خوشامد گویی، پیشکش هدیه، جمع تعارفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفف
تصویر تعفف
عفت نمودن، پارسائی نمودن، خودداری کردن از حرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
بر یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعارف
تصویر تعارف
((تَ رُ))
خوشامد گفتن، پیشکش دادن، اظهار آشنایی کردن، در فارسی به معنی اغراق در ادای احترام و سپاسگزاری، شاه عبدالعظیمی تعارف ظاهری و غیرواقعی، تعارف توخالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعاطف
تصویر تعاطف
((تَ طُ))
با یکدیگر مهربانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعفف
تصویر تعفف
((تَ عَ فُّ))
پارسایی کردن
فرهنگ فارسی معین
چرب زبانی، شیرین زبانی، مهربانی، پیشکش، عطا، هدیه، تکلف، پیشکش کردن، خوشامد گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
معرّفی، مقدّمه
دیکشنری اردو به فارسی