- تطمع
- آرزومند و حریص شدن
معنی تطمع - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گردهمایی
خوش منشی، فرمانبری گردن گذاری، نامزدی، فرمانبرداری کردنمنقاد شدن، داوطلب گردیدن، مستحبی بجاآوردن کاری بقصد عبادت و نیکی انجام دادن، فرمانبرداری، خوش منشی
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن، جمع تطمیعات
پوشیدگی، ناپدیدی
چشم داشتن
چشیدن
پر شدن خویگیری
گوش دادن
خون آلود شدن
بر گزینی گزینش بهین، تنها نشستن، سرگشتگی
روشن شدن
فراهم آمدن
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن
جمع شدن، گرد آمدن، فراهم آمدن
عمل مستحب کردن، کاری به قصد نیکی و عبادت انجام دادن، فرمان برداری کردن، منقاد شدن، داوطلب شدن
چیزی که به آن طمع کنند، آنچه مورد طمع و رغبت واقع شود، مورد حرص و آز
چیزی که به آن طمع کنند
آن که دیگری را به طمع می افکند، آزمند گرداننده، دارای طمع
Conglomeration
конгломерат
Konglomerat
конгломерат
konglomerat
conglomerado
conglomerato
conglomeración
conglomérat
conglomeraat