بسیار اوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار بیوکندن. (زوزنی). افکندن و دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند کردن بنا. (تاج المصادر بیهقی). طویل و دراز ساختن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بسیار اوکندن. (تاج المصادر بیهقی). بسیار بیوکندن. (زوزنی). افکندن و دور کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند کردن بنا. (تاج المصادر بیهقی). طویل و دراز ساختن بنا را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کم پیمودن کیل. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم پیمودن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم پیمودن پیمانه را و آن تا لب پیمانه باشد نه با طفافه، گستردن مرغ هر دو بازو را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجستن اسب یا قریب شدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنگ گرفتن نفقه بر عیال، بازدادن کمترین آن را که از وی گرفته بود، نزدیک به غروب شدن خورشید. (از اقرب الموارد).
کم پیمودن کیل. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). کم پیمودن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم پیمودن پیمانه را و آن تا لب پیمانه باشد نه با طفافه، گستردن مرغ هر دو بازو را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برجستن اسب یا قریب شدن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تنگ گرفتن نفقه بر عیال، بازدادن کمترین آن را که از وی گرفته بود، نزدیک به غروب شدن خورشید. (از اقرب الموارد).
بچسبیدن آفتاب به فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به غروب میل کردن آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل کردن آفتاب به غروب. (آنندراج). نزدیک شدن خورشید به غروب. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی فراکردن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی). پیش آمدن تاریکی شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن شب و پیش آمدن با تاریکی خود. (از اقرب الموارد) ، اندیشه کردن ودریافتن حقیقت کلام را، خاک آلوده گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیکو اصلاح و پرورش کردن ناقه بچه را، شتر بابچه را آهسته و نرم راندن تا بچه از مادر جدا و دور نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم راندن شتربان چنانکه بچه ها جدا نشوند. (ازاقرب الموارد) ، طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ناخوانده بر مهمانی آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طفیلی گردانیدن. (آنندراج)
بچسبیدن آفتاب به فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). به غروب میل کردن آفتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). میل کردن آفتاب به غروب. (آنندراج). نزدیک شدن خورشید به غروب. (از اقرب الموارد) ، نزدیک شدن شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روی فراکردن تاریکی شب. (تاج المصادر بیهقی). پیش آمدن تاریکی شب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزدیک شدن شب و پیش آمدن با تاریکی خود. (از اقرب الموارد) ، اندیشه کردن ودریافتن حقیقت کلام را، خاک آلوده گردیدن گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیکو اصلاح و پرورش کردن ناقه بچه را، شتر بابچه را آهسته و نرم راندن تا بچه از مادر جدا و دور نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نرم راندن شتربان چنانکه بچه ها جدا نشوند. (ازاقرب الموارد) ، طفیلی کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). ناخوانده بر مهمانی آمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طفیلی گردانیدن. (آنندراج)
انداختن کسی را در هواو هوس، سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن، هلاک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با عصا زدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن بجائی که از آن آمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
انداختن کسی را در هواو هوس، سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن، هلاک ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به عصا زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). با عصا زدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، فرستادن بجائی که از آن آمدن نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بالرفاء و البنین گفتن کسی را، و همزه به حا قلب شده است. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی ترفیه است. (از المنجد). و رجوع به ترفی و ترفی ٔ و ترفیه شود
بالرفاء و البنین گفتن کسی را، و همزه به حا قلب شده است. (از منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بمعنی ترفیه است. (از المنجد). و رجوع به ترفی و ترفی ٔ و ترفیه شود
شهری است در صعید ادنی از سرزمین مصر بر ساحل نیل در جانب شرقی آن و در جنوب آن مقام موسی بن عمران است که جایگاه قدم وی در آن است. وبرخی از عالمان بدان شهر منسوبند. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام آرد: اطفیح یا تفیح مرکز قضائی است در ایالت جیزه در ساحل راست نیل که در 40 میلی جنوب مصر واقع است و 4000 تن سکنه دارد. این شهر برروی خرابه های شهر باستانی معروف به آفرودیتوپولیس بنا شده است. در روزگار قدیم در این شهر برای پرستش الهۀ عشق (آفرودیتی) یا زهره پرستشگاه بزرگی بنیان نهاده بودند و از اینرو یونانیان این نام را که به معنی مدینۀ زهره است بر آن نهادند. زهره را در این شهر بشکل گاو سپیدی تصویر می کردند. در گرداگرد اطفیح آثار قدیم هنوز دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی)
شهری است در صعید ادنی از سرزمین مصر بر ساحل نیل در جانب شرقی آن و در جنوب آن مقام موسی بن عمران است که جایگاه قدم وی در آن است. وبرخی از عالمان بدان شهر منسوبند. (از معجم البلدان). و صاحب قاموس الاعلام آرد: اطفیح یا تفیح مرکز قضائی است در ایالت جیزه در ساحل راست نیل که در 40 میلی جنوب مصر واقع است و 4000 تن سکنه دارد. این شهر برروی خرابه های شهر باستانی معروف به آفرودیتوپولیس بنا شده است. در روزگار قدیم در این شهر برای پرستش الهۀ عشق (آفرودیتی) یا زهره پرستشگاه بزرگی بنیان نهاده بودند و از اینرو یونانیان این نام را که به معنی مدینۀ زهره است بر آن نهادند. زهره را در این شهر بشکل گاو سپیدی تصویر می کردند. در گرداگرد اطفیح آثار قدیم هنوز دیده میشود. (از قاموس الاعلام ترکی)