جدول جو
جدول جو

معنی تطفئه - جستجوی لغت در جدول جو

تطفئه(اِءْ)
فرونشاندن آتش را. (ناظم الاطباء). میراندن و سرد کردن آتش. (غیاث اللغات) (آنندراج). فرونشاندن چنانکه تشنگی را. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به اطفاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
ترفئه بالرفاء و البنین، گفتن بوجه دعا در زناشوئی، یعنی مجتمع و برچسبان و با آرام و طمانیت (کذا) باشند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فا کسی (بکسی) گفتن بالرفاء و البنین در وقت نکاح. (از زوزنی). گفتن ’بالرفاء و البنین’ برای کسی، یعنی اتفاق و یگانگی را خواستن برای او و آرزو کردن این که وی فرزندان داشته باشد، و این دعایی است که برای متأهل کنند، و تقدیر ’بالرفاء’ ’لیکن الامر بالرفاء’ است و رفاء یعنی اتحاد و یگانگی. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ تِ)
تازه کردن. (زوزنی) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطریه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فِءَ)
خاموش کننده آتش. (ناظم الاطباء) ، پیه که چون بر سنگ تفسان رسد گداخته شده گرمی سنگ را فرونشاند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ماری است بسیار پلید که اگر بر سنگ تفسان بگذرد زهر آن حرارت سنگ را فرومی راند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تسکین دهنده و نشانندۀ درد و جز آن. تأنیث مطفی ٔ: له (لجوز جندم) قوه مطفئه مجففه. (ابن البیطار) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)... هی (بقلهالحمقاء) بارده مطفئه للعطش. (ابن البیطار ج 1 ص 103) (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تطفیه
تصویر تطفیه
کشتن آتش فرو نشاندن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطفئه
تصویر مطفئه
آتش نشان شیر آتش نشانی، پوشینه آتش نشانی
فرهنگ لغت هوشیار