- تطرید
- دور کردن
معنی تطرید - جستجوی لغت در جدول جو
- تطرید
- طرد کردن، راندن، دور کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهنجش
کژکردن، خماندن
راندن، پراکندن شریعت آوردن آیین نهادن
تر و تازه کردن
درازسازی
نیکو کردن آواز
سوراخ کردن، درز دوختن، روزه داری پیاپی
اندک کردن، کم کردن عطا
فقیه شدن، دانا شدن
در گلو گرداندن آواز را
گلگون کردن
سرد کردن، خنک گردانیدن
برهنه کردن، شمشیر را از غلاف کشیدن
آواز خواندن، پرندۀ خوش آواز، بانگ بلبل
سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن
کناره گیری کردن، گوشه گرفتن، دوری گزیدن از مردم، فقیه شدن، به یگانگی پذیرفتن
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
تنهایی گزیدن، پیراستن، تجرید معانی، پوست کندن، برهنه کردن، گوشه گرفتن، تنهایی، درآوردن شمشیر از غلاف، پیرایش
ترک کردن علایق و اغراض دنیوی و به طاعت و عبادت پرداختن، تنهایی، عاری شدن از قیود مادی
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
تریت، نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ و مانند آن خرد کرده باشند
رانده شده، نفی و دور گردیده
مطرود، رانده شده، کلامی که شنونده از شنیدن آن هیبتی در دلش بیفتد و از پیش حریف بگریزد، رجز