پاک گردانیدن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفع شبهه کردن از کسی و درست داشتن برائت او، بیزار کردن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد). بیزار کردن. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). بیزار ساختن از چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
پاک گردانیدن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رفع شبهه کردن از کسی و درست داشتن برائت او، بیزار کردن کسی را از چیزی. (اقرب الموارد). بیزار کردن. (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی). بیزار ساختن از چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
تازه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مجمل اللغه). تر و تازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نم کردن جامه را. (صراح) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بگشادن بوی خوش را و آمیختن به چیز دیگر تا معطر گرداند آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و چنین است طری الطعام. وطری الغسله، پروردن دست شستنی را به بوی خوش و همچنین است طری العود، ای رباه بالطیب لیتبخر به. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تطرئه شود
تازه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مجمل اللغه). تر و تازه کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، نم کردن جامه را. (صراح) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بگشادن بوی خوش را و آمیختن به چیز دیگر تا معطر گرداند آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و چنین است طری الطعام. وطری الغسله، پروردن دست شستنی را به بوی خوش و همچنین است طری العود، ای رباه ُ بالطیب لیتبخر به. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تطرئه شود
فرونشاندن آتش را. (ناظم الاطباء). میراندن و سرد کردن آتش. (غیاث اللغات) (آنندراج). فرونشاندن چنانکه تشنگی را. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به اطفاء شود
فرونشاندن آتش را. (ناظم الاطباء). میراندن و سرد کردن آتش. (غیاث اللغات) (آنندراج). فرونشاندن چنانکه تشنگی را. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به اطفاء شود