جدول جو
جدول جو

معنی تطبیب - جستجوی لغت در جدول جو

تطبیب
مشک را به چوب خانه آویختن و دوغ زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیفه بر دیبا دوختن تا فراخ شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طبابه یا بنیقه افزودن خیاط بر جامه جهت فراخ شدن. (از اقرب الموارد) ، درز مشک را به دوال دوختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تطبیب
درمان کردن
تصویری از تطبیب
تصویر تطبیب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
یاد جوانی کردن، ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن، در ادبیات در فن بدیع آوردن ابیاتی از عشق، جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطبیق
تصویر تطبیق
با هم مطابق کردن، دو چیز را با یکدیگر برابر کردن، برابر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحبیب
تصویر تحبیب
دوستی، کسی را نزد دیگری محبوب و دوست داشتنی نمودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسبیب
تصویر تسبیب
ایجاد سبب کردن، سبب ساختن، سبب سازی، وسیله انگیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تطییب
تصویر تطییب
پاک و پاکیزه کردن، طیب و طاهر کردن، حلال کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
ترک دادن مبالغه را در امری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مبالغه نکردن در حاجت. (از اقرب الموارد) ، گرفتن گرگ گلوی گوسپند را، دور کردن از قوم امری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فاسد شدن چیزی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پروردن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). پروردن کودک را تا بالغ گردد، خوشبو کردن روغن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ لَ)
فریفتن کسی را و خیانت کردن و گربزی نمودن با وی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). فریفتن کسی راو خیانت کردن و افساد با وی. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). بندۀ کسی را تباه کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوست گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). دوست و حبیب گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دوست شدگی. دوستی آوردن میان دو نفر و زیادتر و دفع دشمنی و مخاصمت نمودن از میان آنها. (ناظم الاطباء). دوستی آوردن. بدوستی داشتن. دوستی افکندن
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقبیب
تصویر تقبیب
خشکیدن، کبه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تتبیب
تصویر تتبیب
هلاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهبیب
تصویر تهبیب
درانیدن جامه نیک دریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلبیب
تصویر تلبیب
گریبان گرفتن و در خصومت کشیدن، مغزدار شدن دانه
فرهنگ لغت هوشیار
رون انگیزی رون سازی ایجاد سبب کردن، وصول کردن مالیات تا دینار آخر، حواله کردن طلب کسی بر دیگری که بدهکار است، سبب سازی وسیله سازی، جمع تسبیبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
یاد جوانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبیب
تصویر تحبیب
دوست گردانیدن، محبوب نمودن کسی را نزد دیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزبیب
تصویر تزبیب
خشک شدن انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبیع
تصویر تطبیع
خود پروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذبیب
تصویر تذبیب
خشکی دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکبیب
تصویر تکبیب
از کباب کباب کردن بریان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو گرداندن بویه دار کردن بویاندن پاکیزه گردانیدن طیب و طاهر کردن، حلال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطنیب
تصویر تطنیب
به ریسمان بستن، دراز ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطلیب
تصویر تطلیب
به مولش خواستن (مولش مهلت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطریب
تصویر تطریب
نیکو کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبیل
تصویر تطبیل
دهل نوازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تطبیق
تصویر تطبیق
موافق گردانیدن چیزی با چیزی، برابر کردن و موافق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحبیب
تصویر تحبیب
((تَ))
دوستی کردن، دوست گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطییب
تصویر تطییب
((تَ))
پاکیزه گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطریب
تصویر تطریب
((تَ))
به طرب آوردن کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطبیق
تصویر تطبیق
((تَ))
برابر ساختن دو چیز با یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشبیب
تصویر تشبیب
((تَ))
یاد جوانی کردن، آوردن ابیاتی در ذکر عشق و جوانی یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطبیق
تصویر تطبیق
برابرسنجی
فرهنگ واژه فارسی سره
اقتباس، پیاده سازی
دیکشنری اردو به فارسی