جدول جو
جدول جو

معنی تضوئه - جستجوی لغت در جدول جو

تضوئه
روشن کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (آنندراج). روشن کردن خانه را. (از اقرب الموارد) ، میل کردن از کاری و برگردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مایل گردیدن و میل کردن از کاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ فَ)
کسی را بجائی فرود آوردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جای دادن. (ترجمان علامۀ جرجانی). جای دادن زن در خانه خالی. (تعریفات) ، نیزه سوی کسی راست کردن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن نیزه بسوی کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
تباه کردن چیزی را. (از المنجد) ، عیب کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. (از المنجد) : ان اساءت فسوّی ٔ علی ّ، ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه. (اقرب الموارد). و رجوع به تسوی ٔ و تسویه شود
لغت نامه دهخدا
بسیاربچه شدن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تضون شود
لغت نامه دهخدا
مایل کردن چیزی را به چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
رجوع به تروی ٔ شود
لغت نامه دهخدا