روشن کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (آنندراج). روشن کردن خانه را. (از اقرب الموارد) ، میل کردن از کاری و برگردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مایل گردیدن و میل کردن از کاری. (ناظم الاطباء)
روشن کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن کردن. (آنندراج). روشن کردن خانه را. (از اقرب الموارد) ، میل کردن از کاری و برگردیدن. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مایل گردیدن و میل کردن از کاری. (ناظم الاطباء)
کسی را بجائی فرود آوردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جای دادن. (ترجمان علامۀ جرجانی). جای دادن زن در خانه خالی. (تعریفات) ، نیزه سوی کسی راست کردن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن نیزه بسوی کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
کسی را بجائی فرود آوردن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). جای دادن. (ترجمان علامۀ جرجانی). جای دادن زن در خانه خالی. (تعریفات) ، نیزه سوی کسی راست کردن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن نیزه بسوی کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تباه کردن چیزی را. (از المنجد) ، عیب کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. (از المنجد) : ان اساءت فسوّی ٔ علی ّ، ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه. (اقرب الموارد). و رجوع به تسوی ٔ و تسویه شود
تباه کردن چیزی را. (از المنجد) ، عیب کردن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). عیب کردن و توبیخ کردن کسی را. (از المنجد) : اِن ْ اَسَاءْت ُ فَسَوِّی ْٔ علی َّ، ای ان فعلت سؤاً فوبخنی علیه. (اقرب الموارد). و رجوع به تسوی ٔ و تسویه شود