- تضرب
- جنبش و حرکت نمودن
معنی تضرب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نزدیکی
مکیدنآب دهان
خو کردن و حریص گردیدن بچیزی، عادت کردن و مواظبت
نوشیدن و آشامیدن
شادمانگی، سرود خوانی
به سوراخ خزیدن، تراوش
زدن کسی را
شعله ور شدن آتش
زاری کردن
رنجور شدن
خون آلودگی، شکفتن، خود آرایی، سرخ رخساری
با هم خصومت نمودن و جنگ کردن
عرب شدن
نزدیکی جستن
از وطن دور شدن
فرانسوی ذغالک نوعی زغال طبیعی برنگ قهوه یی تیره که صدی پنجاه تا صدی شصت جزو کربن دارد و از خزه ای مخصوص تولید میشود
خاک آلودگی
آزمایش
زاری کردن، خواری و فروتنی کردن
زیان بردن، ضرر کشیدن، گزند دیدن
نوعی زغال طبیعی به رنگ قهوه ای تیره، دارای ۵۰% تا ۶۰% کربن که به هنگام سوختن بوی آمونیاک می دهد و از رسوب تدریجی گیاهان آبی مانند جلبک ها و خزه ها تولید می شود
دوری گزیدن، دور رفتن، از وطن دور شدن
شعله ور شدن آتش، برافروخته شدن از خشم
عددی که از ضرب کردن یک عدد در عدد دیگر به دست می آید، استخوان مغزدار
برپا کنندۀ فتنه و غوغا، فتنه انگیز، سخن چین
محلی که چیزی را برپا می کنند، محل برپا کردن خیمه
نزدیکی جستن، نزدیک شدن، نزدیک بودن، خویشی و نزدیکی
یکدیگر را زدن، با هم کتک کاری کردن، زد و خورد کردن
آبخیز
استخوان، مغز استخوان، شمشیر، دم شمشیر خر گاه کلان، زننده بسیار زننده، زد ابزار ابزار زدن زنشگاه جای زدن، تاژ گاه (تاژ خیمه) این واژه را فارسی گویان مضرب گویند ز نشمان در اندوزه (حاصل ضرب) : درانگارش جامه رنگین دو به هم زن سخن چین شمشیر، تیزی شمشیر، جمع مضارب. مکان زدن، جایی که در خیمه بر پا کنند: در آن مدت که اراضی بیلقان مرکز اعلام فرقد فرسای و مضرب خیام عساکر گیتی گشای بود، حاصل ضرب هر عددی است در عدد دیگر نسبت بان دو عدد مثلا حاصل ضرب 6 در 8 چهل و هشت سات پس 48 مضرب 6 یا 8 میباشد. یا مضرب مشترک. هر گاه عددی بر چند عدد بخش پذیر باشد آنرا مضرب مشترک همه آن اعداد گویند مانند 20 که بر 4 2 10 5 قابل قسمت است. یا کوچکترین مضرب مشترک. ممکن است چند عدد مضربهای مشترک متعدد داشته باشند در این صورت مضرب مشترکی را که از همه کوچکتر است کوچکترین مضرب مشترک گویند، جمع مضارب. توضیح مضرب که اسم مکان ضرب باشد بکسر راء است مانندمنزل ولی معمولا آنرا بفتح راء خوانند چنانکه در مضرب مشترک و امثال آن. جامه دوخته شده با نقش و خطوط الوان. دو بهم زن سخن چین: ... بلکه از متسوقان و مضربان وعاقبت نانگران و جوانان کار نادیدگان نیز کارها رفته است نارفتنی